بختیاریها ی افغانستان

loridokht.ir

در منابع تاریخی نظیر عالم آرا، تواریخ بختیاری و در جهانگشای نادری و دره نادری و... آمده است که بعد از قیام بختیاری ها و غلبه نادر بر آنها، نادرشاه 4هزار از جوانان بختیاری را در سپاه خود گنجاند و عزم فتح قندهار کرد و بعد از گذشت حداقل 9ماه، سپاه نادر در پشت دژ قندهار متوقف شد و هنگامی که شایعه عقب نشینی به گوش سپاهیان رسید قشون بختیاری سپاه نادر بدون کسب اجازه از نادر، درصدد تسخیر دژ مستحکم قندهار برآمدند و با رشادت بی نظیر خود موفق می شوند قندهار را تسخیر کنند.
دیدبان دیربین وَند اُردی اُویده
بختیاری به قندهار پرچم زیِده

اگرچه نادر پس از این اتفاق درصدد تنبیه بختیاری های سپاه برآمد اما با وساطت میرزا مهدی خان استرآبادی و تقدیم اشعاری نادر از تصمیم مجازات نافرمانی بختیاری ها منصرف شد.

«تو مپندار که بختیاری کرد     حق مدد کرد و بخت یاری کرد
شـاه ایـران و نـادر دوران       خاک بر فرق قندهاری کرد»

پس از این فتح تعداد زیادی از بختیاریها در افغانستان ماندند که از جمله دلایل ماندن آنها می توان به: تقویت قوای نادر در سرزمین های شرقی، تقویت و حضور در سپاه اعزامی به هند، جلوگیری از تجمیع بختیاری ها و ترس از قدرت آنها بود، لذا درصدد برآمد با دسیسه آنها را در افغانستان ساکن کند. این در حالی بود که چندهزار خانوار بختیاری پس از شکست از نادرشاه به منطقه دره گز کوچ اجباری داده شدند و پس از قتل نادر اکثریت آنها مجدد به دیار خود بازگشتند، اما قسمتی از آنها برای همیشه ساکن افغانستان شدند آنها مدتها به شیوه قومی خود سالها در جنوب بلخ تا کوههای مرکزی افغانستان به شیوه ییلاق و قشلاق زندگی می نمودند. و پس از شکست در نزاع با قبایل افغان ییلاق خود را از دست دادند و در قشلاق مستقر شدند. علامه ملا فیض محمد کاتب نویسنده بزرگ افغان زیر عنوان «فرقه بختیار» آورده است:«این فرقه در اصل از ایل بختیاری متوطن جنوب مائل بغرب اصفهان ایران است و بعضی ایشان را سید پنداشته و عده¬ای از ایشان در بخارا و هزارخانه در درابن مخلوط با فرقه مئی¬خیل و هفتصد و پنجاه خانه در مرغه و قرب پنجصد خانه در پشاور به محله جداگانه معروف به مرویها سکنی و مأوی دارند».

این قوم به زبانهای پشتو و فارسی صحبت میکنند؛ آنها با توجه به چند صده حضور در افغانستان در هیچ یک از بافت های قومی معروف این کشور هضم نشدند و با جمهوری اسلامی ایران بیشترین پیوند مذهبی، زبانی و فرهنگی را دارند. این قوم همواره به سبب عقاید شیعی از سوی دولت های سنی متعصب در افغانستان، تحت فشار بودند و به دلیل تبار ایرانی و مذهب شیعی خود، همواره مورد سوءظن بوده اند. این جمعیت که عمده آنها در قندهار بود در صده پیشین از قندهار به مناطق مختلف شمال افغانستان کوچ اجباری داده شدند تا در اثر قطع ارتباط با مرکز شیعی قندهار مجبور به ترک مذهب شیعی خود شوند اما آنها بخاطر حفظ مذهب، آوارگی جدید را پذیرفتند و بر اعتقاد شیعی خود ماندند. با پیروزی انقلاب و استقرار حکومت جمهوری اسلامی شماری از این جامعه عازم ایران شدند تا به جبهه های حق علیه باطل در مقابل صدام و حزب بعث بشتابند و امروزه تعداد قابل توجهی شهید و جانباز را این مردمان مشاهده می کنیم. این جامعه در جریان جهاد اسلامی علیه حمله شوروی به افغانستان رشادت های بی نظیری از خود نشان داد، و در حدود ۲۰ نقطه با گروه متجاوز گر شوروی میجنگیدند. سپس نظامیان روسیه با دستههای بسیار بزرگ از نظامیان و تجهیزات پیشرفته آن روزگار به آنها حمله ور شدند و بسیاری از قوم بختیاری افغانستان را اسیر کردند و تعدادی را کشتند. تعدادی از قوم بختیاری مجدداً مجبور به هجرت یعنی مهاجرت به ایران شدند و درحال حاضر این تعداد از مهاجرت کردگان در استان خراسان بزرگ زندگی میکنند. در جریان دفاع از حرم اهل بیت نیز این قوم دهها شهید و جانباز را در تقدیم اسلام نمودند.

بختیاری های افغانستان که با عنوان خلیلی ها نیز اشتهار دارند بیشتر در جنوب شرق افغانستان حضور دارند اما در ولایت های دیگر افغانستان نظیر قندهار، بلخ، سرپل، قندوز، تخار، کابل، دایکندی و هلمند نیز سکونت دارند. این قوم در افغانستان، در حال حاضر تعداد زیادی از آنها با فامیلی مشخص بختیاری زندگی میکنند و عموماً جزء قوم هزاره ها معرفی می شوند.

این جامعه هم اینک دارای دهها چهره حوزوی در حوزه های علمیه قم، مشهد و زاهدان می باشد و علی رقم مشکلات عدیده، بخصوص در تربیت و تحصیل جوانهای خود روبرو است.

 

در منابع بختیاری امده است که بعد انکه نادرشان 4هزار از جوانان بختیاری را در سپاه خود گنجاند و عظم فتح قندهار کرد و بعد از کذشت 9ماه نتوانست قلعه تسخیرناپذیر افغان ها را تسخیر کنند یک شب همان بختیاریان تصمیم گرفتند شبانه به قلعه قندهار حمله کنند و قلعه را به تصرف خود در اورند، خلاصه شب به قلعه یورش برند و قندهار را بدون دخالت سپاهیان نادر تسخیر کردند (این ماجرا را قبلا به تفسیر شرح داده بودیم).

دیدبان دیربین وَند اُردی اُویده

 بختیاری به قندهار پرچم زیِده

 پس از این فتح تعداد زیادی از بختیاریها در افغانستان ماندن که دلیل ماندن آنها نا مشخص است و دو احتمال دارد یکی به دلخواه ماندند که با توجه به خصوصیات اخلاقی و وطن پرستی و فامیل دوستی و طایفه گری بختیاریها دلخواه ماندن آنها بعید بنظر می رسد و احتمال دوم نادر شاه به اجبار از ترس قدرت آنها با دسیسه آنها را در افغانستان ساکن کرد . در حال حاظر تعداد زیادی از آنها با فامیلی بختیاری در افغانستان زندگی میکنند و جزء قوم هزاره ها قرار دارند.

این قوم در زمان حمله روسیه به افغانستان همچون برادران لربختیاری ساکن در ایران خود بدترین ضربه های مهلک را به نظامیان روسیه وارد کردند و در حدود ۲۰ نقطه با گروه متجاوز گر شوروی میجنگیدند. سپس نظامیان روسیه با دسته‌های بسیار بزرگ از نظامیان و تجهیزات پیشرفته آن روزگار به آنها حمله ور شدند و بسیاری از قوم بختیاری را اسیر کردند و تعدادی را کشتند. تعدادی از قوم بختیاری مجددا مجبور به هجرت یعنی مهاجرت به ایران شدند و درحال حاضر این تعداد از مهاجرت کردگان در خراسان ایران زندگی می‌کنند. این قوم اصیل بختیاری به هفت طایفه تقسیم می شوند: طایفه اول سورها و طایفه دوم کبیرها و طایفه سوم احمدخیلها و طایفه چهارم تورها و طایفه پنجم شاهبزرگها و طایفه ششم کنداریهاو طایفه هفتم سید خیل ها این قوم بیش از چند هزار خانواده می‌باشد که نود درصد خرید آهن دست این قوم می‌باشد و از سرمایه‌ دارترین مهاجران افغان در خراسان ایران نامیده می‌شوند.

 

 

توضیحات بیشتر

دو گروه پشتو و فارسی زبان در بخش شرقی ناحیه ایرانی-افغانی، معروف به بختیاری یا بختیار وجود دارند که از بازماندگان بختیاری هایی هستند در زمان نادر شاه بعد از فتح قندهار در انجا ماندگار شده اند(عده ای گفتند به اجبار نادرشاه چون نادر از قدرت بختیاری بر علیه تاج تخت خود میترسید اسکان یافتند، و عده ای دیگر بر این باورند که چون بعد از فتح قندهار بدست بختیاریان افتاد بسیاری از ممالک انجا بدست این قوم افتاد بهمین خاطر عده ای از انها به اختیار انجا ماندند و جز بزرگان ان منطقه محسوب شدند).

 

در اندک اطلاعی که از ایشان در دست است ، چیزی حاکی از پیوند میان ایشان و عشایر بختیاری منطقه زاگرس ایران دیده نمیشود اما این بخاطر دوری چند صد ساله انها از اجداد خود در بختیاری ایران هست ، نفوز ایشانبه جانب مشرق در پرتو حمایت نادر شاه افشار، ظاهرا با مرگ وی در 1160 به پایان رسیده است.

گروهی موسوم به بختیار(ان) ، بختیاری یا بختیارخیل(شکل اول رایجتراست) در جنوب شرقی افغانستان زیست میکنند.انها با میانخیلها ، از ایلات پشتون متحد بودند و سرانجام با ان ایل همتبار شدند(شیرمحمدخان ص227 . رابینسن ص175).

 

بختیاریان در قرن سیزدهم چادر نشینانی بودند که با عشایر میانخیل از دره سند وسطی به مناطق کوهستانی افغانستان و بالعکس کوچ میکردند و معروف است که تخصص انها در و تجارت پرورش اسب بوده است(همیلتن ص204).

 

بعد از انکه چراگاه های زمستانی انها به دست ایل گنذاپور افتاد (شیرمحمد خان، همانجا) چندین تیره انها به یک جا نشینی در منطقه تابستانی قدیم خود در جنوب شرقی افغانستان روی اوردند(به تخمین رابینسون ص176، یکصد خانوار).

بدین سان نام ایشان بر چندین محل میان غزنه  وقلعه قندهار گذاشته شده است(ادامک ج5 ص78، ذیل بختیار، قاموس جغرافیای افغانستان ج 1ص 225، ذیل بختیار قریه های افغانستان ج 1 ص273، ج 3 ص 1320) البته بیشتر بنظر میاد و صحصح تر ان این است که در زمان نادر شاه و حمله به قندهار و تسلط بختیاریان بر ان منطقه این نامگذاری به مرور بعد از ساکن شدن بختیاری ها در انجا و بدست گرفتن امور انجام شده است.

 

تروبتسکوی و هنری فیلد میگوید بختیاریان واقع در افغانستان بازماندگان پادگان های مرکب از افراد بختیاری هستند که گویا نادر شاه در پیشاور مستقر کرده بود و درین زمینه تردیدی ندارند.

 

شجرنامه ایلی محمد حیات خان ارائه کرده(ص280) که حاوی مطالبیست که مکمل اظهارات خواجه نعمت الله و شیرمحمد خان است(همان،ص274) چادر نشینان و نیمه چادرنشینانی نیز هستند که به بختیاری موسوم اند و در زمستان در قسمت های مختلف جنوب دشت بلخ و در تابستان در کوههای افغانستان به سر میبرند. تعداد انها در دهه 1350-1360 شمسی به بیش از 800 خانوار بالغ میشد. قشلاق مهمترین گروه ایشان در نزدیکی حضرت سلطان در ولایت سمنگان است که قریه بختیاری انجانیز به نام انهاست(یعنی به نام بختیاری).

گروه های دیگر در واحه آقچه (35درصد کل) و در ولایت فاریاب(5درصد) گزارش شده اند. از حدود چهل خانوار یکجانشین نیز در قریه حسن بلاغ در نزدیکی مَیْمَنه(بابی در بختیاری های ایران بهمین نام: میمه یا میوند هست) یاد شده است. نخستین دلیل کامل برای وجود گروه های بختیاری در شمال افغانستان، در برسی عشایر افغان مربوط به سال 1357 شمسی اومده است. و اینکه منابع مکتوب حاوی اشارات جسته گریخته دیگری نیز هست(بالان و دوبنوا). باید افزود که چه بسا گروه های دیگری نیز بوده اند که ماموران متوجه انها نشده اند.

 

درباره موقعیت و اصل و نسب نژادی این مردم باید گفت که یرخی از انها خود را تاجیک، پشتو یا سید میخوانند(که این امر میتواند بخاطر سالیان چند صد ساله ای باشد که موطن اصلی خود یعنی ایران دور بوده و رفته رفته با دیگر قبایل و همسایگان مختلط شده و هویت اصلی خود را گم کرده اند و یا این امر حاکی از ان بوده است که ایشان نیز معروض همان تغییراتی شده اند که در قرن سیزده در سراسر افغانستان در حال تکون بوده است همه انها به زبان پشتو سخن میگویند)  ولی در کل بیشتر انها فقط میگویند بختیاری هستیم.

ولی بطور کلی دو زبانه اند و همچون غالب پشتو زبانان منطقه بلخ زبان فارسی را به منزله زبان دوم خود به کار میبرند. ازین گذشته یگانه نام خانوادگی در میان انها دیده میشود، یعنی عبدالله خیل ، نزدیک اقچه از سنخ اسامی پشتوست.  این ویژگی های پشتویی حاکی است که از ورود ایشان به این منطقه احتمالا مدت زیادی نمیگذرد. به احتمال زیاد ایشان از خانواده های بختیاری اند که از جنوب شرقی افغانستان بدین منطقه امده اند.

 

در بخش غربی واحه هرات نیز گروه کوچکی از بختیاری های فارسیوان و تاجیک گزارش شده است که تعداد انها در دهه 1360-1370 شمسی حدود 925 خانوار تخمین زده شده است(میرزا محمد تقی خان : نیز رجوع کنید به ادامک ج3 ص 53، ذیل برنجی).

 

در کتاب سفرنامه لرستان و خوزستان نوشته بارون دوبد نیز اومده که: بسیار محتمل است که بخشی از این ایل بزرگ در افغانستان سکونت داشته باشند، زیرا در کتاب مونت استوارت الفینستن درباره این کشور میخوانیم «در میانخیل قریب 3000 خانوار هست که یک چهرم انها از ایل بختیاری هستند و گفته میشود اساسا از ساحل رود تیگرس امده اند و شمار انها در جنوب باختری ایران بسیار زیاد است . حدود 700 یا 800 خانوار از انان در درن بند و قریب 500 خانوار در مرغا سکونت دارند».

 علامه ملا فیض محمد کاتب زیر عنوان «فرقه بختیار» آورده است:«این فرقه در اصل از ایل بختیاری متوطن جنوب مائل بغرب اصفهان ایران است و بعضی ایشان را سید پنداشته و عده¬ای از ایشان در بخارا و هزارخانه در درابن مخلوط با فرقه مئی¬خیل و هفتصد و پنجاه خانه در مرغه و قرب پنجصد خانه در پشاور به محله جداگانه معروف به مرویها سکنی و مأوی دارند. و از جمله ساکنان پشاورشان به ایرانیت و مذهب شیعیت خود باقی و دارای مردان کار و نزد انگلیس از راست رفتاری و سلوک نیت معتبر و مأمور کارهای عمده و اخلاص شعار و مخلطوین با افغان شان سنی متعصب و از مذهب آبائی خویش بری و بیزارند.»

 

.

 

 

 

آلبوم دیده نشده از اولین استخراج نفت در ایران

یکصد و هشت سال قبل قبایل کوچ نشین بختیاری که از مسجد سلیمان عبور می کردند تنها کسانی بودند که در مسیر خود داربست ها و میله های بلند و لوله های ضخیم که ایستاده در زمین فرورفته و مشغلو حفاری بود را مشاهده می کردند؛ آنها نمی دانستند صدایی که از این هیولا در دشت می‌پیچید و تا صدها متر آن سو تر به گوش می رسید به زودی همه جهان را بر می داشت.
 
به گزارش مجله تاریخ فرادید، در خرداد سال 1286 شمسی نخستین چاه نفت ایران که اولین چاه نفت خاورمیانه به شمار رفت به نام "چاه شماره یک" در مسجد سلیمان حفر شد و پس از آن چاه‌های دیگر یکی پس از دیگری در این منطقه کشف شدند.
 
"ویلیام ناکس دارسی" میلیونر انگلیسی که از سالی‌ها قبل برای کشف نفت به جنوب و جنوب غربی ایران آمده بودند نخستین فردی بود که با روش‌های جدید روز و دستگاه‌های حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت و حفر چاه پرداخت. او پیشتر در سال 1281 شمسی امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران به جز ایالات شمالی یعنی خراسان، مازندران، استرآباد (گرگان کنونی) و آذربایجان را از مظفرالدین شاه گرفته بود و می خواست وجب به وجب خاک منطقه را برای یافتن نفت جستجو کند.
 
چند سال جستجو در پی طلای سیاه عاقبت در 5 خرداد سال 1287 در مسجد سلیمان به نتیجه رسید و مته حفاری در نخستین چاه نفت ایران که اولین چاه نفت خاورمیانه نیز بود به نفت رسید. تنها 10 روز بعد دومین چاه نیز در عمق 307 متری به نفت رسید. با اکتشاف نفت در مسجد سلیمان شرکت نفت ایران و انگلیس نیز تاسیس شد و از همان زمان تا سال 1306 تمام نفت تولیدی ایران را منحصرا از همین منطقه استخراج می‌کرد. 
 
اسناد مصور از اولین سال های استخراج نفت در ایران چندان زیاد نیست؛ اما از آنجا که شرکت نفت ایران و انگلیس همان زمان برای نیاز فنی چند عکاس را مامور عکاسی از مناطق تحت اکتشاف کرده بود اکنون عکس هایی وجود دارد که شکل اولیه مناطق تحت استخراج و اکتشاف نفت در ایران را نشان می دهد. آلبوم زیر که عکاس آن نیز مشخص نیست یکی از معدود عکس های برجا مانده از مسجد سلیمان و گچساران در سال های نخستین حضور شرکت نفت ایران و انگلیس در این منطقه است. (تصاویر) آلبوم دیده نشده از اولین اکتشافات نفت در ایران
ادامه نوشته

گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!

گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!
شاه و ثریا – سال 1958 میلادی

ونست مِیلان، متخصص جواهرات، به تازگی کتابی را در باب مهیج‌ترین و تراژیک‌ترین داستان‌های پشت سر مهم‌ترین جواهرات به حراج گذاشته شده تاریخ نوشته است. یکی از این داستان‌ها مربوط به ثریا اسفندیاری بختیاری، همسر دوم شاه ایران، است. 
 
به گزارش  سی ان ان،
 ثریا اسفندیاری بختیاری هرگز فکرش را نمی‌کرد که روزی همسر محمدرضا پهلوی، شاه ایران، خواهد شد و می‌تواند هفت سال بر کشورش حکومت کند. ثریا از دی ۱۳۲۹ تا آخر اسفند ۱۳۳۶ همسر محمدرضا پهلوی بود و به «ملکه‌ای با چشمان زمردین» شهرت یافت. او دوران کودکی‌اش را در اروپا سپری کرده بود و سپس به اصفهان بازگشته بود. انتخاب ثریا برای همسری محمدرضا به وسیله خواهر بزرگ‌تر شاه، شمس، انجام گرفت. شمس در یک مجلس مهمانی در سفارت ایران در لندن که ثریا هم دعوت شده بود، در همان نظر اول او را پسندید و مسئله را با خلیل خان اسفندیاری، پدر ثریا، در میان گذارد. شاه نیز پس از جدایی از فوزیه، باید مجدد ازدواج می‌کرد. 
 
ثریا در مدت کوتاهی پس از دیدار شاه و در سن 18 سالگی با وی ازدواج کرد و یک الماس بسیار زیبا را از محمدرضا پهلوی دریافت کرد. 
 
لباس عروسی ثریا توسط "کریستین دیور" طراحی شود اما آنقدر سنگین و بزرگ بود که ثریا نمی‌توانست به راحتی حرکت کند. در طراحی آن لباس از 20 متر ابریشم سفید و جواهراتی همچون طلا استفاده شده بود. وزن نهایی لباس عروس ثریا بیش از 30 کیلوگرم بود. 
 
همه چیز در زندگی شخصی آن دو خوب پیش رفت به جز یک مورد: فرزند. با سقوط هواپیمای حامل علیرضا، برادر تنی محمدرضا پهلوی، دودمان پهلوی هیچ ورثه‌ای برای خود نمی‌دید. آن سانحه هوایی باعث شد تا ازدواج ثریا و محمدرضا به پایان برسد. 
 
ثریا به سویس رفت و به لطف ثروت همسر سابقش زندگی راحتی را در رم، مونیخ و نهایتا پاریس داشت اما به تدریج برخی از جواهراتش را فروخت. ثریا در سال 2001 یعنی 20 سال پس از مرگ همسر سابقش از دنیا رفت. تمام اموال ثریا پس از مرگ باید به برادرش بیژن می‌رسید. اما بیژن نیز تنها چند روز بیشتر زنده ماند و هیچ وارث قانونی از او بجای نمانده بود. از این رو تمام اموال ثریا به دولت آلمان رسید. 
 

گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!
محمد رضا پهلوی و ثریا اسفندیاری بختیاری در مراسم عروسی‌شان در سال 1951 میلادی 
 
گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!
پرنسس ثریا و گردنبند الماس ساخته شده توسط هری وینستون 

گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!


گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!

گردنبد الماسی که شاه به ثریا هدیه داد!
کریستیز (به انگلیسی: Christie's) یک بنگاه تجارت آثار هنری و یک خانه حراج اشیاء هنری با شهرت جهانی است - ونست مِیلان، متخصص جواهرات، به تازگی کتابی را در باب مهیج‌ترین و تراژیک‌ترین داستان‌های پشت سر مهم‌ترین جواهرات به حراج گذاشته شده تاریخ نوشته است. یکی از این داستان‌ها مربوط به ثریا اسفندیاری بختیاری، همسر دوم شاه ایران، است

مريان سي كوپر : بامدي(بابا احمدي) ،شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌.

امدي ( بابا احمدي)

سازنده فیلم علف، مريان سي كوپر : بامدي(بابااحمدي)،شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌.

 بامَدي‌، يا بامِذي‌، بااَمْدي‌ ( بابا احمدي‌)، طايفه‌اي‌ بزرگ‌ از طوايف‌ لر شيعه‌ مذهب‌ ايل‌ بختياري‌ (ه م‌)، پراكنده‌ در ناحيه‌اي‌ گسترده‌ در دو استان‌ چهار محال‌ و بختياري‌ و خوزستان‌. بامدي‌ از اتحاد طوايف‌ «دوركى‌ باب‌» و يكى‌ از بابهاي‌ چهار گانة هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ تشكيل‌ يافته‌است‌. 
اصطلاح‌ «باب‌» به‌ مفهوم‌ پيوستگى‌ و همبستگى‌ جغرافيايى‌ - سياسى‌ ميان‌ چند طايفه‌ است‌ و گفته‌اند كه‌ به‌ هنگام‌ ضعف‌ حكومتهاي‌ مركزي‌ ايران‌، قدرتهاي‌ بزرگ‌ محلى‌ بختياري‌، طايفه‌هاي‌ همجوار را با هم‌ در اتحاديه‌اي‌ سياسى‌ طايفگى‌ به‌ نام‌ «باب‌» جمع‌ مى‌آوردند. دوركى‌ باب‌ يكى‌ از آنها بود كه‌ از همبستگى‌ 12طايفه‌ (رخش‌ خورشيد، 86) يا 11 طايفه‌ (خسروي‌، 1/81)، بدون‌ به‌ شمار آوردن‌ خوددوركى‌ (طايفة مقتدر بنيان‌ گذار باب‌) و به‌ روايتهاي‌ ديگر از 7، 8 يا 9 طايفه‌ (سپهر، 617؛ امان‌، 60 ؛ امان‌ اللهى‌، 201؛ امير احمديان‌، 49)، به‌ سرپرستى‌ خانهاي‌ مقتدر دوركى‌ تشكيل‌ شده‌ بود. رهبري‌ مشترك‌، همسايگى‌، حس‌ تعلقات‌ جمعى‌ و مشترك‌ در برابر فشارها و تهديدهاي‌ گروههاي‌ دشمن‌ و خويشاونديهاي‌ سببى‌، رشته‌هاي‌ پيوند ميان‌ اين‌ طايفه‌ها را استحكام‌ مى‌بخشيد (رخش‌ خورشيد، 88). 
بامدي‌ در ميان‌ بختياريها به‌ «بامدي‌ خرس‌» شهرت‌ دارد. اين‌ شهرت‌ به‌ سبب‌ درشتى‌ جثة مردان‌ بامدي‌ (كوپر، 63) و زورمندي‌ و نيز پُر مو بودن‌ اندام‌ آنهاست‌ (شاهمرادي‌، 629). در ميان‌ بختياريها طايفه‌هاي‌ ديگري‌ نيز هستند كه‌ به‌ نام‌ يكى‌ از جانوران‌ درنده‌ و وحشى‌ معروفيت‌ دارند. مثلاً طايفة مُنجِزي‌ از باب‌ بختياروند هفت‌ لنگ‌، به‌ جهت‌ تناور و پر زور بودن‌ مردانش‌ به‌ «منجزي‌ گراز» و يكى‌ از تيره‌هاي‌ آن‌، به‌ سبب‌ زيركى‌ و چالاكى‌ مردم‌ آن‌ به‌ «رووا» (روباه‌) معروفيت‌ دارند (همو، 629 - 636). 
سازمان‌ اجتماعى‌وسياسى‌: طايفة بامدي‌ به‌ دوتيرة بزرگ‌كشكى‌ و سراج‌ دين‌ (سراج‌ دينوند) يا سراج‌ الدين‌ تقسيم‌ مى‌شد (رخش‌خورشيد، 86، 88؛ نيز نك: خسروي‌، 1/85؛ صفى‌ نژاد، 117؛ امان‌ اللهى‌، 205). برخى‌ تيرة درويش‌ آدمى‌ (منابع‌ قديم‌تر نام‌ اين‌ تيره‌ را درويش‌ آدينه‌ ضبط كرده‌اند، نك: سپهر، همانجا؛ كيهان‌، 2/73) را كه‌ با فاصلة جغرافيايى‌ دورتر از دو تيرة ديگر و در حدود جنوب‌ رودخانة دز با كدخدايى‌ مستقل‌ زندگى‌ مى‌كنند، تيرة سوم‌ طايفة بامدي‌ (امان‌،61 ؛ رخش‌ خورشيد، يازده‌) و برخى‌ ديگر «تش‌» يا واحدي‌ از تيرة سراج‌ دين‌ به‌ شمار آورده‌اند (همو، 88، 91؛ امان‌ اللهى‌، همانجا). 
هر يك‌ از تيره‌هاي‌ بامدي‌ به‌ چند («تَش‌» (آتش‌ = اجاق‌: خاندان‌، دودمان‌) و هر «تش‌» به‌ چند اولاد (برخى‌ اولاد را برابر با اصطلاح‌ لُري‌ «كُرُّبو» = كُر و بو، به‌ معناي‌ پسر و پدر گرفته‌اند، نك: صفى‌ نژاد، 112) و هر اولاد به‌ چند كربو (خانوار) يا بُهون‌ (چادر) تقسيم‌ مى‌شده‌ است‌ (گارثويت‌، 146 ، نيز 86؛ امان‌، 64 ؛ رخش‌ خورشيد، 90-91؛ خسروي‌، 1/73). 
سراج‌ دين‌ بزرگ‌ترين‌ تيرة بامدي‌ و داراي‌ 6 تش‌ (با احتساب‌ تيرة درويش‌ آدمى‌) به‌ نامهاي‌ كوهى‌، احمد (يا احمد فردينى‌)، درويشى‌ (يا درويش‌ ميرحاج‌)، برام‌ (= بهرام‌)، اُديوي‌ و درويش‌ آدمى‌ بود. اعضاي‌ هر تش‌ با يكديگر خويشاوندند و از يك‌ نياي‌ مشترك‌ به‌ شمار مى‌روند. اولادهاي‌ هر تش‌ واحدهاي‌ جداگانه‌اي‌ را تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ در قلمرو جغرافيايى‌ معينى‌ در كنار هم‌ زندگى‌ مى‌كنند و مراتع‌ مشترك‌ دارند (رخش‌ خورشيد، 91؛ امان‌ اللهى‌، 202-203؛ صفى‌نژاد، 117- 118؛ براي‌ شمار و نام‌ تشهاي‌ تيره‌هاي‌ ديگر و اولادهاي‌ هر يك‌، نك: رخش‌ خورشيد، 88 -91؛ نيز نك: نمودار). 
در تقسيم‌ بندي‌ ايلى‌ طايفة بامدي‌ در كتاب‌ ايل‌ بختياري‌ (نك: امير احمديان‌، 44- 45)، بر خلاف‌ منابع‌ پژوهشى‌ ديگر، رده‌هاي‌ تش‌، اولاد، مال‌ و خانوار به‌ ترتيب‌ پس‌ از طايفه‌ آمده‌، و ردة تيره‌ از آن‌ حذف‌ شده‌ است‌. سبب‌ حذف‌ اين‌ رده‌ را نويسنده‌، به‌ كار نرفتن‌ واژة «تيره‌» در ميان‌ بختياريها، نبود عنوان‌ خاص‌ براي‌ رئيس‌ اين‌ رده‌ و كاربرد عنوان‌ مشترك‌ كدخدا براي‌ هر دو ردة تيره‌ و تش‌ دانسته‌ است‌؛ «مال‌» را نيز كه‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ متغير و متشكل‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ تشها و تيره‌هاي‌ بامدي‌ است‌، زير ردة اولاد و كوچك‌ترين‌ ردة ايل‌ بختياري‌ به‌شمار آورده‌ است‌. 
مركز آمار ايران‌ در سرشماري‌ عشاير كوچندة 1366ش‌ در نموداري‌ كه‌ از سازمان‌ اجتماعى‌ بزرگ‌ طايفة دوركى‌ باب‌ ترسيم‌ كرده‌ ، طايفة بامدي‌ را متشكل‌ از 4 تش‌ به‌ نامهاي‌ كشكى‌ ، درويش‌ آدمى‌، احمد فخرالدين‌ و سراج‌الدين‌ آورده‌، و براي‌ هريك‌ به‌ترتيب‌ 9، 5، 2 و 5 اولاد ذكر كرده‌ است‌ ( سرشماري‌، 1366ش‌، 29). 
در بزرگ‌ ايل‌ بختياري‌، طايفه‌ نقش‌ سياسى‌ دارد و به‌ هنگام‌ جنگ‌ و ستيز به‌ منزلة يك‌ گروه‌ِ واحد بر مى‌خيزند. از اين‌ رو، اعضاي‌ طايفه‌ يكديگر را اساساً بر پاية منافع‌ مشترك‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ قلمرو و سرزمين‌ است‌، مى‌شناسند (ديگار، 29). طايفه‌ را كلانتر، تيره‌ را كِخا(كدخدا) و تش‌ و اولاد را ريش‌ سفيد اداره‌ مى‌كردند (امان‌، .(64 كلانتر طايفه‌ كه‌ او را خان‌ مى‌ناميدند، مسئول‌ ادارة امور طايفه‌، جمع‌آوري‌ ماليات‌، تأمين‌ سپاه‌ به‌ هنگام‌ جنگ‌، كدخدا منشى‌ در رفع‌ اختلافها ميان‌ اعضاي‌ طايفه‌ با يكديگر و يا با اعضاي‌ طايفه‌هاي‌ ديگر، سازماندهى‌كوچ‌ و استقرار در اردوگاهها بوده‌ است‌. او از سوي‌ ايلخان‌ بختياري‌ به‌ كلانتري‌ طايفه‌ منصوب‌ مى‌شد. كدخدايان‌ طايفه‌ از سوي‌ كلانتر و به‌ تأييد ايلخان‌ يا مستقيماً از سوي‌ ايلخان‌ انتخاب‌ و به‌ اين‌ كار گمارده‌ مى‌شدند. در سلسله‌مراتب‌ رهبري‌،مقام‌ ريش‌سفيدي‌،افتخاري‌ بود و ريش‌ سفيدان‌ از سوي‌ اعضاي‌ تش‌ و اولاد برگزيده‌ مى‌شدند (اميراحمديان‌، همانجا). كدخدايى‌ و كلانتري‌ معمولاً جنبة موروثى‌ داشت‌ و پس‌ از مرگ‌ هر كدخدا و كلانتر، پسر او، يا در صورت‌ نداشتن‌ پسر، برادر او به‌ اين‌ مقامها گمارده‌ مى‌شد (رخش‌ خورشيد، 110). 
دالمانى‌ در سفر نامه‌اش‌ كدخدا - رئيس‌طايفه‌هاي‌ كوچك‌ (تيره‌) - را مسئول‌ كوچهاي‌ ساليانه‌، رسيدگى‌ به‌ امور حقوقى‌ جزئى‌ و منازعات‌ و برقرار كردن‌ صلح‌ و سازش‌ در ميان‌ دو طرف‌ منازعه‌ دانسته‌ است‌. او مى‌نويسد: كدخدا مطيع‌ امر خان‌ است‌ و با ياري‌ او نظم‌ و امنيت‌ را در تيرة خود برقرار مى‌كند. قبلاً كدخدايان‌ را خانها انتخاب‌ مى‌كردند، اما اكنون‌ (در زمان‌ هنري‌ دالمانى‌) كدخدايى‌ در خانواده‌ها موروثى‌ است‌.

مرحوم آنجف‌ محمودی برام  كلانتر  سابق تيرة سراج‌دين‌ از طايفة بامدي‌


هر يك‌ از دوتيرة بزرگ‌ سراج‌ دين‌ و كشكى‌ بامدي‌ يك‌ كلانتر مستقل‌ داشت‌. كلانتر تيرة سراج‌ دين‌ آنجف‌ (پدر آنجف‌ كلانتر وقت‌ بامدي‌ در 1344ش‌) با حكم‌ اولاد ايلخانى‌، و كلانتر تيرة كشكى‌ آستّار با حكم‌ اولاد حاج‌ ايلخانى‌ به‌ سمت‌ كلانتري‌ برگزيده‌ و منصوب‌ شده‌ بودند (رخش‌ خورشيد، همانجا). اولاد حسين‌ قلى‌خان‌، معروف‌ به‌ ايلخانى‌ و اولاد حاج‌ امام‌ قلى‌خان‌ برادرش‌، معروف‌ به‌ حاج‌ ايلخانى‌ مدعيان‌ منصب‌ ايلخانى‌ ايل‌ بختياري‌ و رقيب‌ يكديگر بودند (دالمانى‌، ؛ IV/202 امان‌ اللهى‌، 207). 
در بختياري‌ كلانتران‌ را با لقب‌ «آ» (مخفف‌ آقا)، كدخدايان‌ را «ريش‌ سفيد» و رؤساي‌ اولاد و خانواده‌ را «گَپ‌ْ كربو» (بزرگ‌ اولاد) مى‌خواندند ( نامة نور، 60).


كلانتران‌ بختياري‌، از جمله‌ كلانتران‌ طايفة بامدي‌ از دامداران‌ عمده‌ به‌ شمار مى‌رفتند و در قلمرو خود زمينهاي‌ كشاورزي‌ بزرگ‌ داشتند. با وجود امكانات‌ بسياري‌ كه‌ كلانتران‌ داشتند، از خوانين‌ ايل‌ مقرريهاي‌ جنسى‌ يا نقدي‌ ساليانه‌ نيز دريافت‌ مى‌كردند. مقرريها از محل‌ مالياتهايى‌ بود كه‌ از افراد ايل‌ براي‌ خوانين‌ جمع‌آوري‌ مى‌شد. مثلاً آنجف‌ كلانتر سابق‌ تيرة سراج‌ دين‌، ساليانه‌ 4 من‌ روغن‌، 4گاو، 4 «تيشتر» (بزغاله‌) و 200 تومان‌ پول‌ نقد از خان‌ مقرري‌ مى‌گرفت‌ (رخش‌ خورشيد، 113-114).


هر اولاد از تشهاي‌ بامدي‌ از لحاظ استقرار مكانى‌ در گرمسير و سردسير به‌واحدهاي‌ كوچك‌تري‌ به‌نام‌ «مال‌» تقسيم‌ مى‌شد كه‌ اعضاي‌ هر مال‌ را چند خانوار از خويشاوندان‌ نزديك‌ معمولاً وابسته‌ به‌ يك‌ اولاد تشكيل‌ مى‌دادند. اعضاي‌ مال‌ به‌ هنگام‌ كوچهاي‌ فصلى‌ در يك‌ جاي‌ خاص‌ از قلمرو جغرافيايى‌ تيره‌ و طايفة خود و در كنار هم‌ چادر مى‌زدند و به‌ چراي‌ دامهاي‌ خود در يك‌ گلة مشترك‌ مى‌پرداختند (همو، 92). مال‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ عينى‌ ايل‌ بود كه‌ نقش‌ مهم‌ توليدي‌ در ايل‌ داشت‌. هر مال‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ براي‌ چرا و تعليف‌ دامها در جاهاي‌ متفاوت‌ چادر مى‌زد و در يك‌ مقطع‌ زمانى‌ از سال‌ ثابت‌ و در سالهاي‌ بعد متغير بود (صفى‌نژاد، 118-119؛ كياوند، 15).


كوچ‌:

طوايف‌ بختياري‌ دو كوچ‌ بهاره‌ و پاييزه‌ در سال‌ داشتند. كوچ‌ بختياري‌ به‌ سبب‌ وضعيت‌ جغرافيايى‌ سرزمين‌ و وجود سلسله‌ كوههاي‌ بلند زاگرس‌ و رودخانه‌هاي‌ پرآب‌ وراههاي‌ ناهموار وسنگلاخ‌ و پربرف‌ كوهستانى‌، و وسايل‌ حمل‌ و نقل‌ سنتى‌ بسيار سخت‌ و توان‌ فرسا بود. 
هر يك‌ از شاخه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ «ايل‌راه‌» مشخص‌ و معينى‌ داشتند. شاخة هفت‌ لنگ‌ و طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ آن‌، از جمله‌ طايفة بامدي‌ دوركى‌ باب‌، عمدتاً از 4 ايل‌راه‌ جداگانه‌ به‌ نامهاي‌ تاراز، هزار چَمه‌، تنگ‌ِ فاله‌ و دِزپات‌ مى‌گذشتند (نك: امير احمديان‌، 244- 248).
ريش‌سفيدان‌ طايفة بامدي‌، كوچ‌ 1303ش‌ 

طايفة بامدي‌ سالى‌ دوبار از خط الرأس‌ رشته‌ كوههاي‌ زاگرس‌ مى‌گذشتند. معمولاً در فاصلة زمانى‌ ميان‌ 10فروردين‌ تا اوايل‌ ارديبهشت‌ سرزمين‌ گرمسير را ترك‌ مى‌كردند و به‌ سوي‌ سردسير مى‌رفتند. بخشى‌ از بهار و تمام‌ تابستان‌ را در چراگاههاي‌ سرسبز و خوش‌آب‌ و هواي‌ شمال‌ و شمال‌ خاوري‌ زاگرس‌ مى‌گذراندند. از ميانة شهريور تا نيمة مهر ماه‌ مالهاي‌ هر تش‌ چادرهاي‌ خود را جمع‌ مى‌كردند و از سردسير به‌ سوي‌ گرمسير مى‌كوچيدند و پاييز و زمستان‌ را در دامنه‌هاي‌ جنوبى‌ و در جنوب‌ باختري‌ و باختر زردكوه‌ در خوزستان‌ به‌سر مى‌بردند (رخش‌ خورشيد، 27، 33). 
مهم‌ترين‌ ارتفاعات‌ و رودخانه‌هايى‌ كه‌ بامديها در مسير كوچ‌ از آنها مى‌گذشتند، اينهاست‌: كوه‌ اُديو، كوه‌ مُنار، كوه‌ تاراس‌ و زردكوه‌، و رودخانه‌هاي‌ كارون‌، سور، تلوك‌، شيرين‌ بهار، اُوبازُفت‌ و تيرگُى‌ (همو، 32-33). 
كوپر نخستين‌ پژوهشگر علاقه‌مند خارجى‌ بود كه‌ در 1303ش‌/ 1924م‌ به‌ ميان‌ ايل‌ بختياري‌ رفت‌ و همراه‌ طايفة بامدي‌ از اقامتگاه‌ گرمسيري‌ به‌ سوي‌ چراگاههاي‌ كوهستانى‌ در ناحية سردسير سرزمين‌ بختياري‌ كوچ‌ كرد. او در گزارشى‌ همراه‌ فيلم‌ مستندِ مردم‌ نگارانه‌اش‌، كوچ‌ بامديها را به‌ قلة زردكوه‌ و پيكارشان‌ را با قواي‌طبيعت‌ بر سر علف‌ وصف‌ كرده‌ است‌ (براي‌ آگاهى‌ از چگونگى‌ كوچ‌ و مسير كوچ‌ بامدي‌، نك: كوپر، سراسر كتاب‌).


معيشت‌:

بنا بر گزارش‌ گروه‌ پژوهش‌ مؤسسة مطالعات‌ و تحقيقات‌ اجتماعى‌، طايفة بامدي‌ تا 1344ش‌ نيمه‌ چادرنشين‌ بودند و معيشت‌ آنها بر يك‌ اقتصاد توليدي‌ دو پايه‌، دامداري‌ و كشاورزي‌ استوار بود (رخش‌ خورشيد، 14). كشاورزي‌ در ناحية سردسير بختياري‌ توسعة بيشتري‌ نسبت‌ به‌ ناحية گرمسير بختياري‌ داشت‌. در ناحية سردسير كشت‌آبى‌ به‌ سبب‌ دسترسى‌ ايلياتيها به‌ آب‌ فراوان‌، و دامداري‌ و رمه‌ پروري‌ به‌ جهت‌ كميت‌ و كيفيت‌ خوب‌ پوشش‌ گياهى‌ چراگاهها، بر نواحى‌ خشك‌ گرمسير بختياري‌ برتري‌ داشت‌. اين‌ امكانات‌ سبب‌ گرايش‌ اولادها و تشهاي‌ بامدي‌ به‌ استقرار در نواحى‌ سردسيري‌ و ده‌ نشين‌ شدن‌ بود. كشتزارهاي‌ آبى‌ و ديمى‌ بامديها در سردسير بيشتر در نواحى‌ تنگ‌ گزي‌، شوراب‌، صحراي‌ مارمليكى‌ وبيرگان‌ قرار داشتند (نك: همو، 47-63).


جمعيت‌:

آمار روشن‌ و دقيقى‌ از جمعيت‌ طايفة بامدي‌ در دست‌ نيست‌. عبدالغفار نجم‌ الملك‌ در سفرنامة خوزستان‌ (ص‌ 169) جمعيت‌ كل‌ هفت‌ لنگ‌ را در 1299ق‌ تخميناً 21هزار خانوار، و دوركى‌، يكى‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ را 4 هزار خانوار آورده‌ است‌. قديم‌ترين‌ آمار از جمعيت‌ بامديها را ديترامان‌ (ص‌ در 1328ق‌/1910م‌، 800خانوار به‌ دست‌ مى‌دهد. همو شمار آنها را در 1351ش‌/1972م‌ ميان‌ 500 تا 600 خانوار تخمين‌ زده‌ است‌.


گذر گروهى‌ از كوچندگان‌ از رودخانة بازفت‌ 

طبق‌ سرشماري‌ عشاير كوچندة ايران‌ در 1366ش‌، 536 خانوار، شامل‌ 836 ،3تن‌ از طايفة بامدي‌ كوچ‌ مى‌كرده‌اند و محل‌ِ قشلاق‌ِ 529 خانوار آنها در شهرستان‌ مسجد سليمان‌ و 7 خانوار آنها در شهرستان‌ شوشتر بوده‌ است‌ ( سرشماري‌،1366ش‌، 13). در سرشماري‌ 1377ش‌ اشاره‌اي‌ به‌ گروههاي‌ كوچندة طايفة بامدي‌ نشده‌، و عشاير كوچندة ايل‌ بختياري‌ جمعاً 172 ،27خانوار، شامل‌ 505 ،181تن‌ ذكر شده‌ است‌ ( سرشماري‌،1377ش‌، 13).


طايفه‌ ستيزي‌:

 از ديرباز ميان‌ طايفه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ اختلاف‌ و جنگ‌ و ستيز بوده‌ است‌. طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ هفت‌لنگ‌ نيز ميان‌ خودشان‌ پيوسته‌ جنگ‌ و ستيز داشته‌اند. راولينسن‌ در سفرنامه‌ اش‌(ص‌ 106) در نيمة اول‌ سدة 13ق‌/19م‌ و عبدالحسين‌ سپهر در تاريخ‌ بختياري‌ (ص‌ 154) به‌ ستيزه‌ها و درگيريهاي‌ طايفگى‌ در هفت‌ لنگ‌ اشاره‌ مى‌كنند. نمونة بارز اين‌ ستيزه‌ها، دشمنى‌ ديرپا ميان‌ دو طايفة بامدي‌ دوركى‌، شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌ (كوپر، 34) و بابادي‌ هفت‌ لنگ‌ بوده‌ است‌. ستيزه‌ و دشمنى‌ بامدي‌ و بابادي‌ در آغاز سدة 14ش‌ كه‌ بامديها از طايفة بيداروند (بهداروند) بختياري‌، رقيب‌ و دشمن‌ طايفة بابادي‌، حمايت‌ مى‌كردند (همو، 102) تا دهة 60 همين‌ سده‌ ادامه‌ داشته‌ است‌ 

طایفه‌های بختیاری

 

 

        

گتوند و طبیعت بکر کوهپایه‌ای

 گتوند، شهرستانی در شمال خوزستان است که می‌تواند میزبانی شایسته در نوروز امسال باشد؛ ششمین مقصدی که به شما معرفی می‌کنیم.‌ این شهرستان با دیدنی‌های طبیعی بسیار، در کنار دیگر جاذبه‌های این استان، بسته‌ای عالی برای سفرهای زمستانه و نوروزی است. 

این شهرستان با مرکزیت گتوند، درحدود 20 کیلومتری شهرستان شوشتر واقع شده است. رودخانه کارون که از زردکوه بختیاری سرچشمه می‌گیرد و در جلگه خوزستان سرازیر می‌شود، در ابتدای ورودش به گتوند می‌رسد. 

برای مهار کارون و در ابتدای ورودش به خوزستان، سد گتوند ساخته شده و محصور شدن آب در پشت سد با ایجاد مناظری دیدنی یکی از زیبایی‌های این شهرستان را خلق کرده است. 
 
پل‌پرزین یکی دیگر از جاذبه‌های گتوند است. برای رسیدن به آن پس از عبور از شهر، حرکت به سمت سد تنظیمی گتوند و رسیدن به دروازه‌ای که ورودی محوطه سد است، باید در مسیر جاده‌ای که در سمت چپ این ورودی و در جوار دیواره بتنی است حرکت کنید تا با گذر از آن به پل‌پرزین برسید. 

پل‌پرزین، دره‌ای وسیع است که با وجود چشمه‌های فراوان و آبشارهای زیبا، ‌تجربه‌ای فرح‌بخش را برای بازدیدکنندگان رقم می‌زند. قلعه رستم یا شیخ سلیمو، تپه باستانی چغا، گچ سنگی، آسیاب‌های راک، سنگ اژدها، ‌گور دخمه‌ها و آرامگاه دکتر قیصر امین‌پور شاعر معاصر، از دیگر جاذبه‌هایی است که در سفر به گتوند برای بازدید گردشگران در دسترس هستند. همچنین در این سفر، سر زدن به بخش عقیلی با باغ‌های مرکباتش را هم نباید از دست داد. گتوند و طبیعت بکر کوهپایه‌ایگتوند و طبیعت بکر کوهپایه‌ایگتوند و طبیعت بکر کوهپایه‌ایگتوند و طبیعت بکر کوهپایه‌ای

ادامه نوشته

سردار اسعد بختیاری که بود؟

علی قلی خان بختیاری در سال 1236 درشهر جونقان چهار محال وبختیاری چشم به جهان گشود. ایشان از سران ایل بختیاری ، فرمانده فاتحان تهران واز رجال با فرهنگ وبرجسته ی دوران مشروطیت می باشد.
وی با فتح تهران به استبداد محمد علی شاه قاجار پایان داد. و زمینه ی انقلاب مشروطه را پایه ریزی نمود.
علی قلی خان فرزند سوم حسین قلی خان ایلخانی بود. او پس از ماجرای به توپ بستن مجلس توسط    محمد علی شاه قاجار، و پس از کسب اجازه از مراجع تقلید و علمای آن دوره ،ابتدا اصفهان وسپس تهران را فتح کرد. بعداز پیروزی انقلاب  مشروطه  به  سمت  وزارت داخله  و  وزارت جنگ منصوب گردید. از وقایع  مهم  در زمان  حیات  سیاسی علیقلی خان،اکتشاف نفت در مناطقجنوب و جنوب غرب فلات ایران ، توسط کنسرسیوم دارسی ،در استان خوزستان و چاه شماره یک مسجدسلیمان بود. سردار اسعد بختیاری از چهره های معتبر ومشهور ایران زمین می باشد. که نقش بسیار مهمی در تحولات کشور به ویژه در دوران  نهضت مشروطیت دارا بود. و بی شک ایشان یکی از مفاخر ملی این آب وخاک به شمار می رود.      
 
 -علی قلی خان در یکی از با نفوذ ترین خانواده های ایل بزرگ بختیاری یعنی خاندان ایلخانی به دنیا آمد. پدر وی ،حسین قلی خان به مدت 30 سال حاکم بلا منازع ایل بختیاری بود. علی قلی پس از آموختن زبان عربی به تحصیل علوم خارجی ازجمله زبان فرانسه پرداخت. پدرش ،معلمی برای تعلیم وی استخدام نمود  ودر اندک مدتی علاوه بر زبان فارسی درزبان عربی ازجمله صرف ونحو،منطق،بیان و امثله استاد گردید. 
 
 - سرداراسعد در سال 1255 شمسی با بی بی مهرجان ازدواج نمود. ونتیجه ی این وصلت پسری بود. که جعفرقلی نام گذاری گردید. که بعدها سردار بهادر وپس از در گذشت علی قلی خان ،به سردار اسعد سوم ملقب گشت.
 
در تاریخ 22خرداد 1261ظل سلطان، ولیعهد ناصر الدین شاه  که از قدرت ایلیاتی بختیاری ها واهمه داشت،حسین قلی خان و دو پسرش را برای شرکت در یک رژه نظامی دعوت نمود. پس از مراسم در چهل ستون ازآن ها پذیرایی شد .دراین پذیرایی،یک فنجان قهوه ،آمیخته با زهر به حسین قلی خان داده شد .
 
سپس وی را روانه زندان ساختند. او پس از دو روز در زندان در گذشت . و همچنین اسفندیار خان و علی قلی خان به دستور ظل سلطان به زندان افتادند. پس از یک سال تحمل زندان به دستور اتابک از زندان آزاد شد . وبه فرماندهی سواران بختیاری منصوب شد. در این دوران وی با اوضاع سیاسی واجتماعی تهران آشنا شد.        رجال وافراد بانفوذ را شناسایی کرد. وبه سال 1272 هجری شمسی به منصب ونشان حمایل امیر تومانی نائل گردید.
 
- سردار پس از سیاحت در کشورهای هندوستان ومصر به مکه مشرف گردید . وسپس به پاریس عازم شد. ایشان به مدت دو سال در پایتخت ها و شهر های مهم اروپا زندگی کرد . شاید نخستین جرقه های فعالیت  های سیاسی و اجتماعی وی در این دوران زده شد. ودراین مدت با فرهنگ وتمدن اروپایی آشنایی بیشتری پیدا کرد.  و در دانشگاه سوربن در رشته کارشناسی علوم سیاسی فارغ التحصیل گردید.  
 
در هنگام اقامت در پاریس به مطالعه وترجمه کتب فرانسه و انگلیسی  همت گماشت. پس از به توپ بستن مجلس، باتجمع آزادی خواهان ومشروطه طلبان دراروپا ،علی قلی خان به جرگه ی آنان پیوست. 
 
- ملک زاده دراین باره می نویسد: ایرانیان مهاجر مقیم اروپا ،سردار اسعد را تشویق به رفتن به ایران  و رهبری قیام علیه شاه نمودند.چند نفر از آنها ،ازجمله شکرالله خان معتمد خاقان که بعدها لقب قوام الدوله یافت. به اتفاق سرداراسعد به ایران مراجعت کرد ودر فتح تهران ،با او همراه بود.-مخبر السلطنه هدایت که در این ایام در اروپا بوده است. می نویسد.: فرد شاخص میان ایرانیان ، علی قلی خان سردار اسعد است. گاهی به منزل او می روم وغالباً اشخاص،سر سفره او حاضر می شوند.
 
مخبر السلطنه سپس می نویسد:که از او خواسته است . تا به ایران رفته،رهبری نهضت را برعهده بگیرد.   اما او گله می کند.که تنها است .مخبر السلطنه می گوید. کار را یک نفر انجام می دهد. .
این تشویق های ایرانیان ،باعث حرکت سردار اسعد می شود .
 
سردار اسعد دربین خوانین بختیاری امتیازات ویژه ایی داشت. در تاریخ بختیاری که شرح اختلافات و درگیری های داخلی را نگاشته است . بندرت از او در دسته بندی های خانوادگی یاد شده است.سردار اسعد را می توان محور اتحاد در ایل بختیاری دانست.
در این باره سردار ظفر می نویسد: حاج علی قلی هیچ وقت مایل به جنگ نبود . وصلح وبرادری را برهر چیزی مقدم  می دانست. 
 
وی در امور سیاسی نیز فردی توانا و منحصر به فرد بود. اواین امتیاز ویژه رابا حضور در دستگاه دولتی از زمان ناصر الدین شاه کسب کرده بود. همچنین تحصیلات عالیه و ارتباط با رجال بزرگ  جهان باعث گردیده بود. که این سردار بزرگ و وطن پرست در امورات محوله وجاریه مملکت بسیار موفق و کارآمد باشد. سردار اسعد در آثار رجال معاصر دارای سیمای مثبت وروشنی است. عارف قزوینیاورا دارای اخلاق حسنه ی اسلامی و اعتقادات راسخ دینی دانسته است.
 
در ادامه می افزاید: علاقه به علم ودانش ومطالعه کتب داخلی و خارجی ،بخصوص مطالعه آثار مربوط به تاریخ وسیاست از ویژگی های اوست. من آن مرحوم را خوب می شناسم .و در تمام مدت اقامت او در پاریس ،هفته ایی دو،سه مرتبه او را می دیدم .وغالباً صحبت ما از تاریخ بود .زیرا که او به تاریخ وسیاست بسیار علاقه مند بود. قزوینی دراین باره اشاره به تالیف کتاب تاریخ بختیاری به دستور او ترجمه کتاب های زیادی از زبان خارجه به زبان فارسی دارد.
ملک زاده می نویسد:
حاج علی قلی خان سرداراسعد، که از خوانین روشن فکر بختیاری بود.دبستانی برای فرزندان ایل تاسیس نمود . و معلمینی برای تدریس در آـن مدرسه استخدام کرد.                                و تعدادی از دانش آموزان این مدرسه را برای تحصیلات عالیه به اروپا فرستاد. 
 
دکتر ملک زاده که خود مورخ واز رجال سرشناس مشروطیت بوده در کتاب (انقلاب مشروطیت ایران) در خصوص شخصیت سردار اسعد  چنین می نگارد:سردار اسعدبه اروپا مسافرت کرد .و در پاریس ضمن تحصیل در یکی از دانشگاههای معتبر دنیا، دراین شهر که درآن زمان مهد تمدن ،آزادی واندیشه های تازه و نوین  بود. اقامت گزید.
 
در اندک مدتی جذب افکار مترقی و آزادی خواهانه اطرافیان خود شد. چرا که از تجربه تلخی که در دوران استبدادی به خاطر داشت. ازصمیم قلب آرزو می کرد. که روزی ایران از یوغ استبداد رها شده وبتواند به یک آزادی واقعی و عدالت اجتماعی دست یابد. 
 
- کسروی  ، او را مردی دانش دوست و آگاه دل نامیده است. یحیی دولت آبادی نام او را جزء اولین مجلسی که از افراد علم دوست تشکیل شده بود . می آورد.
 
پروفسور گارثویت نیز در مورد شخصیت بارز سردار اسعد چنین می نگارد: (بختیاری ها در سال های 1905-1911در یک مسیر مهم وپر تشنج گام نهادند. و رهبری جنبش مشروطیت ایران را برعهده گرفتند)
 
- پر واضح است که سردار اسعد می توانست . نقش والا و برجسته ایی در جنبش مشروطیت ایفا کند . سردار اسعد که در کابینه اول مشروطه وزیر داخله بود. در آن شرایط بحرانی به شایستگی کشور را اداره نمود. مجلس شورای ملی در دوران مشروطه به پاس خدمات ارزنده ی سردار اسعد به کشور از ایشان تجلیل ولوح سپاس ویژه ایی به وی اهدا نمودند.  اما بعدها به دلیل بروز اختلافات فراوان میان مشروطه خواهان ، ظهور چهره های جدید و دخالت بیگانگان و اجانب ، سردار اسعد بختیاری ها به تدریج از حکومت مشروطه کنار گذاشته شدند. 
 
- علی قلی خان سردار اسعد سرانجام در روز سه شنبه 1 آبان 1296 هجری شمسی در تهران وبه طرز مشکوکی در گذشت . از طرف دولت با تشریفات رسمی و احترام نظامی در حالی که تابوتش بر روی توپ حمل می شد. با احترام خاصی وبا حضور هزاران تن از مردم تهران تشیع شد. وبه مقبره خانوادگیش واقع در تخت فولاد اصفهان منتقل و به خاک سپرده شد .روحش شاد و یادش گرامی باد. 

شهید علیمردان خان بختیاری کیست؟

در طول تاریخ ایران، اغلب حکومت‌هایی که تأسیس شدند، بنیانگذار و مؤسّس آن‌ها برخاسته از خاندانی اصیل، ریشه‌دارو بانفوذ بود و از پشتوانۀ مردمی بالا، مقبولیت و مشروعیت برخوردار بودند. از همین رو در بین جوامع ایلی، روستایی و شهری فاقد پایگاه اجتماعی بودند. به همین دلیل انگلیسی‌ها به عمد از میان گزینه‌های مختلف برای حکومت، رضاخان را برگزیدند تا تبلیغات بلشویک‌ها را خنثی کنند. انگلیسی‌ها نیز برای مقابله با این تبلیغات، رضاخان را که از طبقه پایین بود انتخاب کردند.

اوایل صده سیزدهم هجری وقتی رضا خان به قدرت رسید، تلاش فراوانی کرد تا برای تأمین منافع و مطامع استعمارگران و عمال خارجی اقدامات جدّی انجام دهد. یکی از برنامه‌های وی نیز فروپاشی و نابودی عشایر بود. چراکه عشایر ایران دارای چنان قدرتی بودند كه انگلیسی‌ها از آنان به شدت بیم و وحشت داشتند و بارها در جنوب کشور با انگلیسی‌ها جنگیدند. ایلات با علماء و روحانیون نیز ارتباط نزدیکی داشتند و در موارد بسیاری با فتواء و نظر علمای دینی به جنگ با بیگانگان و مستبدان اقدام می‌کردند. 
 
از سوی دیگر در طول تاریخ ایران، اغلب حکومت‌هایی که تأسیس شدند، بنیانگذار و مؤسّس آن‌ها برخاسته از خاندانی اصیل، ریشه‌دارو بانفوذ بود و از پشتوانۀ مردمی بالا، مقبولیت و مشروعیت برخوردار بودند. امّا برخلاف رویه و سنّت معمول، خانوادۀ رضاخان از نفوذ و اعتبار لازم بین مردم برخوردار نبود و اجدادش فاتح جنگی، قهرمان ملّی و یا سمبل فداکاری نبودند. از همین رو در بین جوامع ایلی، روستایی و شهری فاقد پایگاه اجتماعی بودند. به همین دلیل انگلیسی‌ها به عمد از میان گزینه‌های مختلف برای حکومت، رضاخان را برگزیدند تا تبلیغات بلشویک‌ها را خنثی کنند. بلشویک‌ها هدف خود را به حکومت رساندن خلق‌ها و توده‌ها معرفی می‌کردند. انگلیسی‌ها نیز برای مقابله با این تبلیغات، رضاخان را که از طبقه پایین بود انتخاب کردند. 
 
رضاخان می‌دانست که منفور خاندان با نفوذ، گروه‌های انسانی مختلف و عشایراست. به همین دلیل، برای سرکوبی عشایر یک انگیزهشخصی نیز داشت. از عشایر بسیار واهمه داشت. آن‌ها را رقیب پرقدرت و در عین حال مزاحم خود می‌دانست. عشایر، حاملان هویت و اصالت ایرانی نیز بودند. رضا خان با بحران‌های هویتی که داشت، ریشۀ اصالت و هویت ایرانی را هدف قرار داد. خاندان و گروه‌های عشایری را مورد حمله قرار داد. تلاش کرد، نه تنها اصالت‌ها و ارزش‌های دینی و میهنی را نابود سازد، بلکه حاملان و پاسداران آن‌ها را به ورطۀ نیستی بکشاند. در این راستا، عشایر که بخش مهمّی از جمعیت را به خود اختصاص می‌دادند، هدف بی‌رحمانه‌ترین و ناجوانمردانه‎ترین كشتارها و توطئه‌ها قرار گرفتند. 
 
قیام بختیاری ها با رهبری علی مردان خان 
 
سیاست‌ها و اقدامات رضاشاه، به تدریج زمینه نارضایتی و قیام عمومی ایل بختیاری را فراهم ساخت. در بهار سال 1308 شمسی، تعدیات و ظلم و ستم رضاه شاه، خون علی مردان خان و بسیاری از مردان ایل را به جوش آورده بود. از دست دادن گلّه و احشام، كنار گذاشتن اسب و تفنگ، زندگی زیر سقف خانه‌ای كه در مكانی نامناسب بنا شده و به آن عادت نداشتند، گذاشتن كلاه پهلوی بر سر، پرداخت مالیاتی سنگین، دوری از ایل و خدمت به رضا شاه و ده‌ها تصور و فكر دیگر، چون خوره به جان جوانان بختیاری افتاده بود. عشایر از این همه ظلم و اجحاف به ستوه آمده بودند. فقط منتظر تلنگری بودند تا بپا خیزند و بر علیه ظلم رضا شاه وارد جنگ شوند. 
 
در این راستا علی مردان خان در گرمسیر خوزستان با مردان ایلش به شور نشست و می‌خواست بداند اگر بخواهد قیام کند او را همراهی خواهند كرد؟ مردان ایلیاتی كه تاكنون چنین تحقیر و مورد ظلم واقع نشده بودند، مردانه هم قسم شدند كه تا پای جان او را همراهی خواهند كرد. به سرعت طوایف دیگری از چهارلنگ و هفت‌لنگ به او پیوستند. اولاد چراغعلی خان بابا احمدی برای رویارویی با رضا شاه بی‌تابی می‌كردند. بسیاری از خوانین جوان نیز هم‌دل و هم‌صدا با او طوایف را تحریك و تشویق نمودند كه با وی همراه شوند. اخبار این خیزش مردمی به گوش دولتیان رسید. رزمندگان بختیاری در اولین اقدام خود «پل شالو» را منهدم و راه‌های ارتباطی را قطع كردند، تا در صورت حملۀ قوای دولتی غافلگیر نشوند. 
 
با فرارسیدن موسم کوچ، علی مردان خان رزمندگانش را به ییلاق هدایت كرد. خشم مردم از رضا شاه و عمالش سبب گردید تا خان جوان و محبوب، همه جا با استقبال گستردۀ عموم مردم مواجه شود. مردم با ساز و دهل از وی استقبال و پیشاپیش نیروهایش، گوسفند قربانی و داوطلبانه آذوقه و مایحتاج مورد نیاز رزمندگانش را تأمین می‌كردند و جوانان به او می‌پیوستند. 
 
با تلاش‌های بی‌وقفۀ علی مردان خان، قشونی از جوانان بختیاری تشكیل گردید كه قلبشان سرشار از نفرت و كینه فراوان نسبت به رضا شاه بود. در همین ایام، به‌طور پیاپی، برخی کلانتران و معتمدان هفت‌لنگ نیز به دیدار علی مردان خان می‌آمدند و با وی به شور و تبادل نظر می‌پرداختند. با این رایزنی‌ها بخش مهمی از ایل محمود صالح، چهل چشمه را ترک گفتند و به علی مردان خان پیوستند و در دولت آباد استقرار یافتند. 
 
علی مردان بختیاری در مشورت با همراهانش و با هدف انسجام بخشی بیشتر میان نیروهایش، دست به یک ابتکار زد و آن تشکیل یک هیات بود. این هیات که نام کامل آن هیأت اجتماعیۀ بختیاری بود متشكل از 12 نفر از سران و كلانتران بختیاری بود. در برخی نقل قول‌ها آمده که آ اسكندر بابا احمدی به‌عنوان رئیس هیأت انتخاب گردید. وظیفۀ هیأت سازماندهی نیروها و رهبری عملیات جنگی بود. هدف بزرگ هیأت نیز استیفای حقوق از دست رفتۀ عشایر بود. جوانان بختیاری برای اثبات وفاداری و پایبندی به قیام، به قرآن سوگند خوردند و برخی مهر و امضاء کردند. 

 
سرانجام حرکت آغاز شد و در ابتدا یاران علی مردان خان شهرکرد را علی مردان خان با نیروهایش كه تعداد آن‌ها 2000نفر بود و بر پرچم آنان عبارت لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله نقش بسته بود به تصرّف خود در آوردند. دولت طاغوت که از اقدامات شجاعانۀ سواران بختیاری به وحشت افتاده بود، یک ستون نیروی نظامی با وسایل موتوری به فرماندهی سرهنگ «محمد خان میمند» از راه تنگ «بیدكان» جهت مقابله با رزمندگان بختیاری اعزام کرد. سواران شجاع و مؤمن بختیاری به فرماندهی «نادرقلی خان» پسر سردار اشجع و «اسماعیل خان زراسوند» داماد لطفعلی خان امیر مفخم، با تصرّف «تنگ انجیره» و ارتفاعات مشرف بر دشت، در تنگ بیدکان مستقر شدند و با نبردی شجاعانه، قوای مزبور را درهم کوبیدند و به محاصره درآورند. قوای نظامی چند بار تلاش کردند تا با حمله به تنگ بیدکان قوای نظامی در محاصره را نجات دهند، اما با دادن تلفات زیاد ناکام ماندند. در نتیجه، نیروهای نظامی به فرماندهی سرهنگ محمد خان میمند مجبور شدند، در قلعۀ ابوالقاسم خان ضرغام در «سفید دشت» پناه بگیرند و به محاصره كامل در آمدند. 
 
سرانجام رضاخان و دولتش با اعزام هواپیماهای جنگی چند نوبت مردم بی‌دفاع را در شهركرد و مناطق نزدیك به میدان جنگ بمباران کردند. چراکه با اقداماتی که رزمندگان بختیاری انجام داده بودند، رضا شاه به شدّت وحشت‌زده و عصبانی شده بود. از سوی دیگر نیز بختیاری‌های ساکن در اصفهان نیز با تبلیغات وسیع خود، جنگ روانی به راه انداخته بودند و درصدد بودند ضمن تخریب روحیۀ نظامیان، مردم را به حمایت و پشتیبانی از قیام بختیاری‌ها تحریک و تشویق کنند. شاه که بسیار نگران بود مبادا بختیاری، اصفهان را تصرف نمایند و به سمت پایتخت حرکت کنند، خوانین مسن، با نفوذ و مشغول در دستگاه دولتی را تحت فشار زیاد قرار دادند تا اسباب تفرقه و پراکندگی سواران بختیاری را فراهم سازند. 
 
چند روز بعد، در سه فرسنگی شهركرد، جنگ خونینی صورت گرفت؛ ولی این بار نیز بختیاری‌ها شكست خوردند. اردوی دو هزار نفری بختیاری‌ها از زمان حرکت به طرف شهرکرد تا این نبرد نابرابر در حومۀ شهرکرد، نزدیک به چهل و چهار روز با ارتش تا دندان مسلح رضا شاه جنگید. با این که از مهمّات و اسلحه كافی و مجهزی برخودار نبودند، شجاعانه جنگیدند و علیرغم خلق حماسۀ وصف ناشدنی و رشادت‌های فراوان با سلاح‌های ابتدایی، پس از چند روز در مقابل قشون مجهز، زبده و تازه نفس رضا شاه شكست خوردند. تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند و جمع كثیری مجروح و عده‌ای نیز اسیر شدند تعداد زیادی از رزمندگان نیز از جمله، علی مردان خان از مهلكه جان سالم بدر بردند. 
 
بعد از تصرّف شهركرد و استقرار نیروهای نظامی در آن؛ علی مردان خان به همراه جمعی از یاران وفادارش به جنگ و گریز چریكی روی آورد و تلاش کرد خود را به مناطق کوهستانی و صعب‌العبور پشت کوه موگویی برساند. قوای لرستان به فرماندهی سرتیپ مهدی قلی خان تاج بخش و سرهنگ رضاپور برای دستگیری خان، تا میانكوه وی را تعقیب كردند. علی مردان خان، از مناطق سخت و دشوار كینو و لپد عبور كرد. خان در بین مردم بسیار محبوب بود؛ به همین خاطر، مردم نه تنها با نیروی نظامی همكاری نمی‌كردند، بلكه برای جلوگیری از دستگیری خان، اطلاعات غلط به نیروهای نظامی می‌دادند. 
 
در یکی از جنگ و گریزها علی‌مردان‌خان موفق گردید نیروهای دولتی را در تله انداخته و محاصره نماید. محاصره چند روزی طول کشید. آذوقه‌های نیروهای دولتی تمام شد سربازان از فرط گرسنگی. اسب‌های خود را کشتند و می‌خوردند. وقتی علی‌مردان از این موضوع باخبر شد. دستور داد مقدار زیادی غذا برای سربازان فرستادند این موضوع باعث  بهت و حیرت سربازان گردید. 
 
علی مردان خان از طریق گردنه‌های صعب‌العبور، راه سردشت را در پیش گرفت، تا به امامزاده احمد فدالهب رسید. سرهنگ صادق‌خان كه مأمور دستگیری خان بود، در امامزاده احمد فداله، با علی مردان خان ملاقات کرد و از جانب دولت به وی اطمینان داد كه در صورت تسلیم، خطری وی را تهدید نخواهد کرد. بسیاری از همراهان خان، با تسلیم شدن وی مخالفت کردند و بار دیگر بر وفاداریشان به خان تأكید ورزیدند. اما علی مردان خان که در جنگ‌های چریکی متحمّل تلفات زیادی شده بود، ادامۀ جنگ را بی‌فایده دانست و راضی به آسیب دیدن مردم نبود. خان به همراه جمع كثیری از یارانش، روانۀ سردشت شد و از آنجا راهی دزفول گردید. در دزفول، میهمان شخصی به نام خرّم گردید. اهالی دزفول نیز، در مدّت توقّف در دزفول، از وی حمایت کردند. وی مردم را به آرامش دعوت نمود و به اتّفاق سرهنگ صادق خان و نیروهایش، روانۀ اهواز و از آنجا به تهران منتقل و گرفتار زندان رضا شاه شد. بعد از مدّتی، تمامی رهبران قیام و اشخاص دستگیر شده، مورد عفو قرار گرفتند و به بختیاری روانه شدند. دولت احساس کرد که در آن شرایط، برخورد با عوامل قیام به صلاح نیست. با اخذ تعهد، آنان را آزاد، و مجازات و برخورد قهرآمیز با آن‌ها را، به زمانی دیگر موکول کرد. علی مردان خان، مجبور گردید در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد. 
 
علی مردان خان، مدّتی در تهران تحت نظر بود و مورد بازجویی قرار گرفت؛ اما اندکی بعد آزاد گردید؛ ولی مجبور بود در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد. اگر چه، گزارش‌هایی وجود دارد که: وی چند نوبت به منطقه بختیاری مسافرت نمود. در این زمان دولت، در شرایطی نبود که بتواند برخورد تندی با علی مردان خان نماید یا بخواهد وی را مجازات کند. به این خاطر، وی را آزاد گذاشت و برخورد و مجازاتش را به آینده موکول کرد. با شرایطی که در سال 1312 شمسی به وجود آمد، دولت تشخیص داد که، حال بهترین فرصت برای دستگیری و مجازات عوامل قیام سال 1308 می‌باشد. در این راستا، علی مردان خان، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین و آخرین بار، به همراه جمعی دیگر از بختیاری‌ها که تعداد آن‌ها به بیش از چهل نفر می‌رسید، بازداشت گردید. 
 
علی مردان خان، چنان‌که گفته شد، در 12 آذر سال 1312 شمسی بازداشت گردید و به تهران فرستاده شد. در تهران، پس از بازجویی‌های اولیه، به زندان قصر منتقل شد. از آن پس، زندان قصر تهران، پذیرای یكی از جوانمردترین جوانان وطن گردید، راد مردی كه حتی زندانبان نیز شیفتۀ اخلاق و مردانگی‌اش می‌شود. زندانیان نیز از این كه دلاوری آزاد مرد، هم بند آنان گردید، بر خود می‌بالیدند و خرسند از این افتخار بودند. علی مردان كه اتهامات وارده، یعنی تلاش برای نابودی رژیم پهلوی و قیام مسلّحانه را پذیرفته بود، جمعاً بیش از چهار سال در حبس بود. تااینکه سرانجام علی مردان خان که برای آخرین بار، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین بار، (جمعاً بیش از چهار سال زندان بود.) به زندان افتاده بود به اتّفاق تعدادی دیگر از خوانین، در روز 17 آذر 1313 تیر باران گردید. تاریخ اعدام وی را، بعضی اسفند ماه همان سال نیز ذكر كرده‌اند. به همراه علی مردان خان، هفت نفر از خوانین دیگر نیز اعدام و بیش از 25 نفر نیز به حبس محکوم شدند. 
ادامه نوشته

زندگینامه سردار مریم بختیاری

 

 

 

 

  از زنان مبارز عصر مشروطه  و جنگ جهانی

 

    بي بي مريم بختياري خواهر سردار اسعد بختیاری، [مادر علیمردان خان بختیاری و همسر علیقلی خان چهارلنگ] از زنان مبارز عصر مشروطيت است. او از زنان تحصيلکرده و روشنفکر عصر خود بود که به طرفداري از آزاديخواهان برخاست و در اين راه از هيچ چيز دريغ نورزيد. وي به مثابه زندگي ايلياتي در فنون تيراندازي و سوارکاري ماهر بود و چون همسر و جانشين خان بود عده اي سوار در اختيار داشت و در مواقع ضروري به ياري مشروطه‌خواهان مي پرداخت. سردار بي بي مريم بختياري، يکي از مشوقين اصلي سردار اسعد بختياري جهت فتح تهران محسوب مي‌شد. وي طي نامه‌ها و تلگراف‌هاي مختلف بين سران ايل و سخنراني‌هاي مهيج و گيرا، افراد ايل را جهت مبارزه با استبداد صغير (استبداد محمدعلي شاهي) آماده مي‌کرد و به عنوان يکي از شخصيت‌هاي ضداستعماري و استبدادي عصر قاجار مطرح بوده است.

  سردار مريم بختياري قبل از فتح تهران مخفيانه با عده‌اي سوار وارد تهران شده و در خانه پدري حسين ثقفي منزل کرد و به مجرد حمله‌اي سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به ميدان بهارستان بود سنگربندي نمود و با عده اي سوار بختياري، از پشت سر با قزاق‌ها مشغول جنگ شد. او حتي خود شخصا تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگيد. نقش او در فتح تهران، ميزان محبوبيتش را در ايل افزايش داد و طرفداران بسياري يافت به طوري که به لقب سرداري مفتخر شد. 1

  سردار مريم بختياري در جنگ جهاني اول با وجود آنکه برخی از ايل بختياري از انگليسی‌ها حمايت مي‌کردند به مخالفت با انگليس‌ها پرداخت و با عده اي از تفنگچيان و سرداران خود جانب متحدين را گرفت. او پاره‌اي از خوانين جزء بختياري چون خوانين پشتکوه را با خود يار ساخت و در يورش‌هاي مداوم خود به انگليس‌ها صدماتي وارد ساخت به طوري که پليس جنوب مبارزات دائمي و پيگيري را با او شروع کرد.وی از سربازان و افسران آلماني و سرکوب و قلع و قمع راهزنان کهگيلويه و کنترل خوانين کوچک استفاده نمود. 2  قدرت سردار مريم در منطقه به حدي بود که روس‌ها به هنگام فتح اصفهان خصمانه به منزل او تاختند و اثاثيه او را به يغما بردند و کليه اموال و املاک او را در اصفهان مصادره کردند3 

  رشادت و دلاوري اين زن بختياري به حدي بود که آوازه شهرت و آزادگيش در سرتاسر ميهن پيچيد و منزل او مأمن و پناهگاه بسياري از آزاديخواهان عصر مشروطه شد.  در هنگام فتح اصفهان توسط روس‌ها (در جنگ جهاني اول)؛ فن کاردف، شارژ دافر سابق آلمانبه خانه سردار مريم بختياري پناه برد و مدت سه ماه و نيم در پناه او بود تا اينکه پس از شکست بختياري‌ها از روسها و کشته شدن 58 نفر راهي کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت. به پاس حمايت‌هاي سرسختانه بي بي مريم از فن کاردف، امپراطور آلمان، کمان تمثال ميناکاري و الماس نشان و همچنين صليب آهنين خود را که مهمترين نشان دولت آلمان بود، براي او فرستاد و او تنها زني بود که در دنيا توانست به دريافت اين نشان نائل آيد. 4

  جريان مبارزات سردار مريم بختياري با انگليس‌ها در طي قرارداد 1919 و کودتاي 1299 همچنان ادامه يافت به طوري که دکتر محمد مصدق حاکم فارس در زمان کودتاي 1299 پس از مخالفت و عزل از اصفهان راهي بختياري شد و مدتها مهمان سردار مريم بود. سردار مريم بختياري در سال 1316هـ. ش سه سال پس از شهادت فرزندش علي‌مردان خان [شیر علیمردان] به دستور رضاشاه، در اصفهان زندگي را بدرود گفت. 5

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان بختیاری

بختیاری های از اقوام سنتی ایران هستند غریب به اتفاق بختیاریها در استانهای چهارمحال وبختیاری خوستان اصفهان بخشی از لرستان -شیراز وقسمتهای ازکهیگلویه وبویر احمد ساکن هستند بختیاری های عشایر کوچ نشینی بودند که به مرور وبامدرنیته شدن زندگی به شهرها نقل مکان کردند هستند بختیاریهایی که هنوز سبک زندگی عشایری دارند وبه ان ادامه میدهند به علت سبک زندگی زنان سهم بزرگ وبسزایی در تامین امکانات ومعاش خانواده دارند ودوش به دوش مردان درپیشبرد اهداف وزندگی خود درتلاش وتکاپوهستند دراین مطلب تصاویری از دختران وزنان بختیاری قرار داده ام که در ادامه مطلب تصاویر تکمیلی موجود استhttp://s5.picofile.com/file/8110637976/923067_10201905034132892_194767276_n.jpghttp://s5.picofile.com/file/8146022950/1413058674016.jpghttp://s5.picofile.com/file/8110867618/0_1_18_.jpg

ادامه نوشته

میراث میلیونی ثریا اسفندیاری به منشی برادرش رسید

برادر ثریا قبل از مرگ در یادداشتی در دفتر روزانه خود منشی شخصی‌اش را میراث‌بر خویش معرفی کرده بود.

ثریا اسفندیاری، همسر دوم شاه سابق ایران که مادری آلمانی داشت، در سال ۲۰۰۱ در سن ۶۹ سالگی در پاریس از جهان رفت و در گورستانی در مونیخ در کنار دیگر اعضای خاندان اسفندیاری به خاک سپرده شد.

به گزارش عصر ایران به نقل از  دویچه وله، ثریا اسفندیاری فرزندی نداشت و برادرش، بیژن اسفندیاری که در کلن زندگی می‌کرد تنها میراث‌دار او شد. بیژن نیز در جریان تدارک خاکسپاری ثریا دچار عارضه قلبی شد و جان سپرد.
میراث میلیونی ثریا اسفندیاری به منشی برادرش رسید
بیژن قبل از مرگ در یادداشتی در دفتر روزانه خود منشی شخصی‌اش را میراث‌بر خویش معرفی کرده بود. اما شماری از اعضای خانواده اسفندیاری در درستی این سند تردید کردند و برای گرفتن میراث به دادگاه شکایت بردند.

دادگاه اما در حکم خود که در روز سه‌شنبه ۲۳ فوریه ۲۰۱۵ صادر شد، به درستی و سندیت یادداشت بیژن اسفندیاری در باره منشی‌اش رای داد. به این ترتیب دادگاه ادعای بستگان خانواده اسفندیاری در این باره که ممکن است بیژن اشتباه کرده یا زیر تهدید چنین یادداشتی نوشته باشد را رد کرد.
ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا پهلوی شاه سابق ایران در سن 69 سالگیمیراث میلیونی ثریا اسفندیاری به منشی برادرش رسید

بابااحمدي (بامدي)

 

بابااحمدي (بامدي)... دوركي ... هفت لنگ

زير شاخه هاي طايفه بابااحمدي عبارتند از:

سراج الدين – برام . كوهي . احمدفخرالدين . اديوي (عديوي) .

 درويش آدمي

كشكي _ اولاد كريم . رحيم . بابا . شنبه . القاص . كاظمي

 

بابااحمدي در ميان بختياري بدليل درشتي جثه مردان و زورمندي و نيز پرمو بودن اندام آنها به بامدي خرس شهرت داشته و دارند .

هر كدام ازدو تيره بزرگ سراج الدين و كشكي كلانتر مستقل داشته اند . تيره سراج الدين ، آنجف با حكم اولاد ايلخاني و تيره كشكي ، آستار با حكم اولاد حاجي ايلخاني

 

گرمسير – زيلائي در حومه مسجدسليمان . قلعه خواجه . هاركله . انديكا . بنه وار . تنگ بابااحمد لالي . برما و عقيلي در شهرستان شوشتر

 

سردسير _ گوكون حومه خونسار . چلگرد و ديمه

 

تاریخچه ایل بختیاری


تاریخچه ایل بختیاری

سرزمین کنونی بختیاری هزاران سال است، که سکونتگاه گروه‌های مختلف انسانی است. شواهد گوناگون نشان می‌دهد، که سرزمین باستانی قوم لر، ده‌ها هزار سال پیش، مسکونی بوده‌است. منابع و امکانات طبیعی؛ از قبیل: آب، جنگل، مراتع، بارندگی مناسب، آبگیرهای فراوان و درّه‌های مستعد برای کشاورزی، این سرزمین را به یکی از بهترین زیستگاه‌ها و محل تجمع و سکونت گروه‌های انسانی در گذشته، تبدیل نموده بود. بعلاوه این امکانات در بلندی‌های زاگرس و دامنه‌های آن، محیط مناسبی برای رویش نباتات علوفه‌ای و گونه‌های مختلف حیوانات فراهم کرده بود.

کاوش‌های باستان شناسی نشان می‌دهد، که قدمت سکونت انسان در این منطقه، به چهل هزار سال می‌رسد. بازمانده‌های فرهنگی دوران پارینه سنگی، میان سنگی، نوسنگی و شهرنشینی در این ناحیه، به چشم می‌خورد. سرزمین بختیاری، از جمله محدود سرزمین‌هایی است، که انسان برای اولین بار، به اهلی کردن حیوانات و نباتات پرداخته، یا به دیگر سخن، زندگی ده نشینی و کشاورزی را، که لازمه پیدایش تمدن است، آغاز نموده‌است…

در کتاب خلاصه تاریخ هنر آمده‌است، که:

از دوره پارینه سنگی ایران، در کاوش غاری در تنگ پبده (کوه‌های بختیاری در شمال شرق شوشتر)، ابزارها و سلاحهایی از سنگ ناصاف (چکش، پیکان، تیغه و تبرسنگی) و در نواحی همیان و میرملاس و دوشه از توابع لرستان تصاویر جانوران و آدمیان منقوش بر صخره‌های قائم به رنگ‌های سیاه و زرد و سرخ یافت شده‌است، که قدمتشان به حدود ۱۵ هزار سال قبل از میلاد می‌رسد. صاحبان این آثار از راه شکار دسته جمعی و صید ماهی و گردآوری ریشه و بَرِ گیاهان، غذای خود را بدست می‌آورده‌اند.

انسان شناسان معتقدند که، انقلاب بزرگ نوسنگی یا پیدایش کشاورزی و تولید خوراک در نواحی شمال خلیج فارس، تا سوریه اتفاق افتاده‌است، که به هلال حاصلخیز شهرت دارد. کشت نباتات و غلات از این ناحیه آغاز گردید.

تپه ماهورها و دامنه‌های شمال و شمال شرق خوزستان که بخشی از قلمرو قوم لر می‌باشد، با ارتفاع نسبی ۳۰۰ تا ۱۵۰۰ متر و متوسط بارندگی ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلی متر در سال، شرایط مساعدی برای رویش نباتات و کشت غلات فراهم ساخته‌است. در محدوده هلال حاصلخیز قرار دارد. همچنین برخی از حیوانات، بویژه بز در کوه‌های لرستان و بختیاری، اهلی گردید. هنری تی رایت باستان شناس امریکایی در سال‌های ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ میلادی، در شمال شرقی خوزستان، در دشت ایذه و دشتگل، به مطالعات باستان شناسی مبادرت نمود و از حیات مستمر و فعال گروههای انسانی در ۶ تا ۷ هزار سال پیش از میلاد، در این مناطق گزارش داد.

در هزاره پنجم تا سوم قبل از میلاد، در دوره مس و دوره سنگ، شاهد ظهور قوم عیلام هستیم، که از کوه‌ها به دشت سرازیر شده و تمدّن تکامل یافته‌ای را تأسیس نمودند. حدود چهارهزار سال قبل از میلاد مسیح، در سرزمینی که شامل خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوه‌های بختیاری است، حکومت عیلام رشد و تکامل یافت. مردم عیلام، دولت خـود را انشان یا آنزان می‌خواندند و ظاهراً به زبان آنزانی تکلم می‌کردند. [۵]

بیشترین آثار برجای مانده از دوره عیلامی، در محدوده شهرستان ایذه قرار دارد، که شامل چندین کتیبه به خط میخی و صدها نقش برجسته بر روی سنگ‌ها، صخره‌ها و کوه‌ها می‌شود و به همین علت، باستان شناسان این منطقه را سرزمین سنگ نگاره‌ها، نام نهاده‌اند. مصنوعات فلزی فراوانی مربوط به عصر آهن ؛ شامل: انواع سلاح‌ها، پیکره‌های کوچک اندام آدمی، ابزارهای مخصوص اسب، سنجاق‌ها و ده‌ها ابزار و وسیله دیگر، در لرستان کشف شده‌است، که از زندگی گروه‌های کثیری از انسانها حکایت دارد.

در هزاره دوم قبل از میلاد، اکوم، حکومت کاسیان را در بخش علیای سرچشمه‌های کارون، در کوه‌های بختیاری، تأسیس نمود.

از حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح نیز، آریایی‌ها وارد این منطقه شدند و دولت جدیدی تأسیس نمودند.

رومن گیرشمن، باستان شناس فرانسوی، در کتاب ایران از آغاز تا اسلام، می‌نویسد:

پارسیان، در حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد، در پارسوماش، در کوه‌های فرعی سلسله جبال بختیاری در مشرق شوشتر، ناحیه واقع در دو سوی ساحل کارون، نزدیک انحنای بزرگ این شط، پیش از آنکه به سوی جنوب برگردد، مستقر شدند. عیلام دیگر در این زمان آن قدرت را نداشت، که از استقرار آنان در این ناحیه مخالفت کند… چیش پیش پسر و جانشینهخامنش، پیشتر عنوان پادشاه شهر انشان یافته و ناحیه مزبور را تا شمال پارسوماش اشغال کرده بود.

اما با ورود آریایی‌ها به این منطقه، آریایی‌ها تبدیل به قوم غالبی شدند، که فرهنگ و زبان خود را غالب کرده و رواج دادند. محکم ترین دلیل، گویش بختیاری هاست، که امتداد زبان پهلوی رایج، در بین پارسیان قبل از اسلام است. آداب، رسوم و سنن فراوان دیگری نیز، پیوستگی بختیاری‌ها را، با پارسیان روایت می‌کند. تا جایی که برخی از منابع عقیده دارند که، لرها و بختیاری‌ها، بازماندگان قبیله‌های مارافیان و ماسپیان پارسی هستند، که نخستین قبیله‌هایی بودند که به کوروش پیوستند. شاید هم، بازماندگان قبیله اسه گرته (اسه = سنگ، گرته = غار) باشند، که در کوهستان‌هایزاگرس و درون غارها زندگی می‌کردند.

ادامه نوشته

تصاویر ملکه ثریا اسفندیاری بختیاری

ادامه نوشته

زندگی نامه ملکه ثریا اسفندیاری بختیاری

زندگی نامه ملکه ثریا اسفندیاری بختیاری

ثریا

ثریا دخـتر خلیل اسفندیاری و اوا کارل در اول تیرمـاه ۱۳۱۱ در روستای قهفرخ (فرخ شهر کنونی) (در استان دهم) متولد شد. سپس به اصفهان رفت. او یک برادر کوچک‌تر به نام بیژن داشت. ثریا تا هشت ماهگی در ایران بود و پس از آن خانواده‌اش او را با خود بـه برلین بـردند.

وی کودکی را در برلین گذراند و در پاییز ۱۳۱۶ به اتفاق خانواده‌اش به ایران بازگشـت. در اصـفهان وارد مـدرسه آلمانی‌های مقـیم اصفهان شد و زبان فارسی را نزد معلم خصـوصـی فرا گرفت. تا ۱۳۲۰ در آن مدرسه به تحصیل پرداخت. ولی پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم مدارس آلمانها تعطیـل شـد. او در ۱۳۲۳ وارد مـدرسه مُبلغ (میسیونر) های انگلیسی شد و تا پانزده سالگی در این مدرسه به تحصیلاتش ادامه داد تا اینکه در ۱۳۲۶ به همراه خانواده‌اش به سوئیس رفت. در آنجا زبان فرانسه آموخت و انگلیسی را نیز بعدها در مؤسسه‌ای در لندن تکمیل کرد.

ازدواج با محمدرضا پهلوی

انتخاب ثریا برای همسری محمدرضا شاه به وسیله خواهر بزرگ‌تر شاه شمس انجام گرفت. شمس در یک مجلس مهمانی در سفارت ایران در لندن که ثریا هم دعوت شده بود، در همان نظر اول او را پسندید و مسئله را با خلیل اسفندیاری در میان گذارد و ثریا با آمادگی قبلی برای روبرو شدن با شاه به تهران آمد.ثریا در خاطرات خود می‌نویسد که بزرگ‌ترین آرزوی او پیش از اینکه ملکهٔ ایران بشود، هنرپیشگی سینما بوده و پیش از اینکه برای اولین دیدار با شاه به کاخ سلطنتی برود با پدرش شرط کرده بود که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد، او را به هالیوود بفرستد.

ولی شاه هم مثل خواهرش در اولین نظر او را پسندید و ثریا هم تمایل به این ازدواج پیدا کرد و مراسم نامزدی آنها روز ۶ دی ۱۳۲۹ در نظر گرفته شد. امیدواری آنها این بود که مراسم ازدواج به زودی برگزار شود، ولی ثریا ناگهان دچار بیماری حصبه شد و روز به روز هم بیماریش شدت یافت و همه را دچار نگرانی کرد. ناگزیر مراسم ازدواج به تعویق افتاد. پس از طی دوران نقاهت، تشریفات عقد و ازدواج در نهایت سادگی در ۲۳ بهمن برگزار شد.

بعد از چند سال مـوضوع بچه‌دار شـدن آنها بسیار جدی در دربار مطـرح شد و ملکه مادر مرتباً این مطـلب را با پسرش در میـان می‌گذاشت. شاه در مهر ۱۳۳۳ با پرنسس ثریا به آمریکا رفت و در آنجا آزمایش‌های دقیق پزشکی انجام پذیرفت و در مورد او هیچ چیز غیرطبیعی دیده نشد و سرپرست هیات پزشکی اعلام کردند شما هر دو در کمال سلامت هستید و فقط باید صبر کنید. چند سال بعد نیز روزولت یک پزشک متخصص آمریکایی برای انجام آزمایش‌های لازم از ثریا، به تهران فرستاد. پزشک مذکور نیز هیچ دلیلی برای حامله نشدن وی نیافت.

جداشدن محمدرضا از ثریا


ادامه نوشته

اسامی طوایف و شعب ایل بختیاری

اسامی طوایف و شعب ایل بختیاریبختیاری

بحث درباره نام و تقسیم بندی های قبایل و طایفه ها در ایران بسیار پیچیده است و نیاز به کار علمی جدی دارد اما ابتدا باید اسنادی را که در این زمینه وجود دارد گردآوری و طبقه بندی کرد. در این راه در زیر یکی از اسنادی را که درباره شرح طایفه های بختیاری از زبان سردار اسعد بختیاری وجود دارد می آوریم.

هفت لنگ

هفت لنگ بختیاری به چهار طایفه تقسیم می شود

۱-دورکی ۲- دینارونی ۳- بابادی ۴-بختیاروند

دورکی ۷طایفه است

۱- زراسیوند ۲- اسیوند ۳- موری ۴- قندعلی ۵- بابااحمدی ۶- عرب ۷ – آسترکی

۱-۱-زراسیوند

سهی – سزار – نورآباد

سهی

ایهاوند- کورکور

سزارو و نورآباد شعبی ندارد

ایهاوند

احمد خسروی –توشمال – عمله جات – چقاخورنشین –ایها- الاسوند- سهو-میر-زنبور

کورکور

خدرسرخ – خدری- گرگه- باپیر- سیف الدین وند

۱-۲-اسیوند

بردین – پل – خواجه – گاودوش-سهماروند

۱-۳- موری

بابایی- علی جان وند- بٌوری – بَوری

۱-۴- قندعلی

خلیل وند- ورناصری – صالح باوری

۱-۵- بابااحمدی

کشکی – سراج الدین – درویش آدینه

 

1-6- عرب

کنگرپر- اولاد علی بیگ

۱-۷- آستریکی

چاربری – گاییوند

دینارونی چهار طایفه دارد

۱- اورک ۲- طوایفی که در مال امیر هستند ۳- بابادی۴-بختیاروند

۲-۱- اورک

موزرمویی – خواجه – زنگی – غلام – کشی خالی – اولاد حاجی علی – غریبی – جلالی – ممسنی – چهار بینی چه

۲-۲- طوایفی که در مال میر (سوسن) هستند

نوروزی – بویری- سرقلی – لجمیر اورک – گورویی- شیخ عالی وند- شالومال – امیری – کورکور- عالی محمودی – علی محمد خانی – عالی محمودی علی مردان خانی – بندونی – شالو

۲-۳- بابادی

عالی انور – عکاشه – راکی – کله – ململی -

عالی انور

نفی عبدالله – عالی ور- آرپنایی – میر قاید- رهزا

عکاشه

مراد- عالونی – چوی – شهرویی – کلامویی – کله سن – سله چین

راکی

کلاوند- قاسم وند- ارزویی وند- مد ملیل

کله

گله – پبدنی – احمد محمدی

ململی

سله چین – کوراوند- لیموچی – حلوایی – شهنی – نصیر – گمار

 

2-4- بختیاروند

بختیاروند- عالی جمال – جانکی سردسیر

بختیاروند

منجزی – علاءالدین وند- بلیوند- وه ناشی – استکی – سرو- لروزیی – مشهدی مرداسی

عالی جمالی

یردی- برام عالی

جانکی سردسیر

جلیلی – معموری – ریگی – بارزی – بروبرو- هلوسعد- شیاسی – سوتک – بوگر

________________________________________

 

چهار لنگ بختیاری

مشتمل بر ۵ طایفه بزرگ است

۱- محمد صالح ۲- کنرسی ۳- موکویی ۴- زلقی ۵- ممی وند

۱- محمود صالح

به ۸ تیره تقسیم می شود

۱- اورش ۲- مم جلالی ۳- کاقلی ۴- عادکار ۵- ال داود ۶- قلی ۷- آردپنایی ۸- ممزایی

۸-۱ ممزایی به ۱۶ شعبه تقسیم می شود

۱- خلیل ۲ تساروند ۳- دویروند – ۴- فرخ وند ۵- جمال وند ۶- خون باوا ۷- چهار بره ۸- دریالایی ۹- بدرقه ۱۰- گورویی ۱۱- موزرمینی ۱۲- اورک ۱۳- بادا ۱۴- هارونی ۱۵- گشول ۱۶- دودنگه

۲- کنرسی

به ۲۴ تیره تقسیم می شود

۱- محمد جعفری ۲- پاپا جعفری ۳- عالی جعفری ۴- غریب وند ۵- هر کل ۶- گشتیل ۷- سندلی ۸- ایش گشاس ۹- گریجه ۱۰- سیلان ۱۱- جانکی گرمسیر ۱۲- پوستین بکول ۱۳- اسفرین ۱۴- بوربورون ۱۵- ورمحمید ۱۶- استکی ۱۷- عاشوروند ۱۸- عالی وند ۱۹- برون ۲۰- تمبی ۲۱- شیخ ۲۲- سهونی ۲۳- زنگنه ۲۴- گل گیری

۲-۱۱ جانکی به شش شعبه تقسیم می شود

۱- مکوند ۲- زنگنه ۳- کردزنگنه ۴- بلواسی ۵- آل خورشید ۶- ممبینی

 

2-22 سهونی به شش شعبه می شود

۱- باورساد ۲- حموله ۳- کهیش ۴- مترک ۵- سنگی ۶- ساد

 

3- موکویی

به ۶ تیره تقسیم می شود

۱- شیخ سعید ۲- پیرگویی ۳- خوی گویی ۴- دیویسی ۵- شیاس ۶- مهدور

۴- زلقی

به چهار تیره تقسیم می شود

۱- دوغ زنی ۲- جاوند ۳- میمون جایی ۴- سادات احمدی

۵- ممی وند

به پنج تیره تقسیم می شود

۱- بسحاق ۲- پولاد وند ۳- عبدال وند ۴- حاجی وند ۵- عیسی وند

۵-۱ بسحاق به ۱۱ شعبه تقسیم می شود

۱- بری ۲- گرگیوند ۳- جلیل وند ۴- خانه قاید شهر وسوند ۵- ملک محمودی ۶- آدینه وند ۷- شهر وسوند ۸- خانه صلاتین ۹- میزه وند ۱۰ – اتابک ۱۱- صوفی

۵-۲ پولادوند به ۵ شعبه تقسیم می شود

۱- هیودی ۲- سالاروند ۳- خانه جمالی ۴- خانه قاید ۵- گراوند

۵-۳ عبدال وند

به ۸ شعبه تقسیم می شود

۱- گوشاردی ۲- بیران وند ۳- درویش ۴- زرین چقایی ۵- تونی ۶- ماهرودی ۷- ده قاضی ۸- چکان

 

5-4 حاجی وند

به چهار شعبه تقسیم می شود

۱- غالبی ۲- زیدقاید ۳- هیل هیل ۴- الیاسی

۵-۵ عیسی وند

به هفت شعبه تقسیم می شود

۱- خانه قاید ۲- گیرویی ۳- ورکی ۴- زیبایی ۵- اواوی ۶- گورویی ۷- جعفر وند

منبع: لسان السلطنه سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری [شناخته شده به نام «تاریخ بختیاری سرداراسعد»

نگاهی به زندگی سردار مریم بختیاری

    

                                          سردار مریم در سال ۱۳۱۳ خورشیدی

 

سردار مریم و ایستادگی در برابر استبداد:

سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش  مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسط شخصی لایق و منتخب مردم صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کنند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود و خانم هایش نماید؟

سردار مریم با روش موجود به ستیز برمی خیزد و در ادامه می نویسد:  

«...بدبختانه بعضی از ملت های دنیا عموما و ملت ایران خصوصا، سلطان را آیت خدا می دانند... فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند اداره تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملت می باشد نه خدای ملت؛... پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود...»

او سکوت در برابر ظلم و ظالم را می شکند و خواستار از میان برداشتن ستم و سرکوب مردم بی پناه از سوی مستبدان می شود:  

« ... هنوز سرتاسر این خاک به حدی ظلم حکم فرماست که ظالم می تواند ضعیف را بکشد، مال او را ببرد، ناموس او را ببرد. هنوز با این که قرن بیستم می باشد چوب و فلک هست، داغ هست. من بیچاره که یک نفر زن می باشم با چشم خونبار و قلب افسرده این چیزها را می بینم و خون دل می خورم و آرزو داشتم که قدرتی پیدا کنم و رفع تمام این ظلم ها بنمایم و ریشه پوسیده استبداد وحشیانه را از این ولایت قطع کنم... ».

سردار مریم و مبارزه در راه دستیابی به مشروطه:

بی بی مریم که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارت های رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانه خود به کار بگیرد.  

سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستبابی به مشروطه می ستاید و درباره مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی می نویسد:  

« ... آذربایجانی های غیور و رشید که همه وقت برای وطن پرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستارخان و باقرخان معروف بلند نمودند ...».  

بی مریم هنگامی که سردار اسعد برادرش و همه جوانان برومند بختیاری در راه  رفتن به تهران هستند، عزم راسخ آنها را می ستاید و با سخنانی دلگرم کننده روی به آنها می گوید:

« ... حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زن های بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم... امیدوارم ... که ریشه استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوان های رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید...».

اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حساس کشور خود احساس مسئولیت می کند،  دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمی داند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »، پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران می رود  و در پشت بام خانه ای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی می کند و در هنگام نبرد بختیاری ها با عوامل استبداد به یاریشان می شتابد. 

سردار مریم و نبرد با استعمارگران و اشغالگران:

سردار مریم که در سال 1288 خورشیدی در نبرد آزاد سازی اصفهان به همراه خواهرش « بی بی لیلی » فرماندهی یک ستون سواره نظام بختیاری را بر عهده داشت، در گیرو دار جنگ جهانی اول (  امردادماه 1293 تا آبان ماه 1297 خورشیدی )، نیز که ایران از هر سو مورد تجاوز نیروهای انگلیس و روس قرار داشت، با نیروهایش به نبرد با استعمارگران پرداخت.

 در سال 1295 خورشییدی که « ویلهم واسموس » افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسی ها مبارزه می کرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او و دلیران تنگستان و مبارزه با اشغالگران انگلیسی به تنگستان روانه کرد.

 در سال 1297 خورشیدی در هنگامه ای که نیروهای اشغال گر روسیه و انگلیس در نزدیکی اصفهان به تعقیب یک گروه لژیون ارتش آلمان و تعدادی از نمایندگان سیاسی آلمان پرداختند، سردار مریم که می خواست با پشتیبانی متحدین و به ویژه آلمانی ها به مبارزه با استعمارگران روسی و انگلیسی بپردازد، با نیروهای زیر فرماندهی خود در منطقه تیران و کرون در برابر نیروهای مشترک انگلیس و روس ایستادند و پس از جنگ سختی ، آنها را به عقب نشینی وادار نمودند و لژیون آلمانی را نجات داده و با خود به پایگاهشان در « سورشجان » درمنطقه بختیاری برده و پناه دادند و پس از مدتی از راه خاک  عثمانی، آنان را از ایران بیرون بردند.

خبر نجات لژیون آلمانی به کمک سردار مریم بختیاری، امپراتور آلمان « ویلهم دوم » را برآن داشت که به پاس این شجاعت، بالاترین نشان امپراتوری آلمان یعنی « صلیب آهنین» را همراه با یک حکم و تصویر میناکاری و الماس نشان برای سردار مریم بفرستد.

ادامه نوشته

اولین ایرانی که در امریکا پزشکی خواند یک بختیاری بود

جناب آقای دکتر محمد حسین عزیزی متخصص و جراح گوش ، گلو و بینی و پژوهشگر موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران در صفحه پزشکی شماره ۵۹۶ روزنامه شرق به معرفی کتابی در زمینه تاریخ پزشکی ایران پرداخته که در آن یادی شده از مرحوم دکتر ابوالقاسم بختیار اولین ایرانی که در امریکا درس پزشکی خواند و عمر خود را در خدمت به علم گذاشت.

دکتر عزیزی مطلب خود را تحت عنوان از کوههای بختیاری تا نیویورک ارائه داده و طی آن به معرفی کتابی به زبان انگلیسی پرداخته که فرزندان مرحوم بختیار ، خانم ها لاله و لیلی و آقای جمشید بختیار به یاد پدر تالیف نموده اند.در معرفی نامه منتشر شده آمده است که ابوالقاسم بختیاری سال ۱۲۵۰ هجری شمسی در بروجن چهار محال بختیاری به دنیا آمد و در ابتدا به سختی زندگی گذراند و به مشاغل گوناگونی از جمله فروشندگی کفاشی ، مغازه داری و معلمی روی آورد . مدتی در اصفهان بود و در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی در سی و نه سالگی دانش آموز دبیرستان امریکایی تهران ( دبیرستان البرز بعدی ) شد مرحوم بختیار پس از دریافت دیپلم به قصد ادامه تحصیل راهی امریکا شد نخست در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاههای ایووا و داکوتای جنوبی به تحصیل پرداخت و سرانجام در پنجاه و پنج سالگی آموزش پزشکی خود را به اتمام رساند


طوایف ایل بختیاری

قوم بزرگ بختیاری (مردم بختیاری) به دو شاخهٔ هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شود. (برای آشنایی بیشتر با بزرگان بختیاری به صفحهٔ مشاهیر بختیاری مراجعه شود).

هفت لَنگ شامل چهار طایفهٔ دورکی، بهداروند، بابادی و دینارانی است.

خانوادهای خوانین بختیاری از جمله ایلخانی، حاج ایلخانی و ایل بیگی از طایفهٔ زراسوند و متعلق به ایل دورکی می‌باشند. البته باید به این نکته نیز اشاره داشت که جد آنان حیدر معروف به حیدر کور،ازخانزادگان طایفهٔ صاد از ایل پاپی جنوب لرستان بود. وی بدلیل اختلافات خانوادگی به طایفهٔ زراسوند پناهنده شد و بر اثر لیاقتی که از خود نشان داد، داماد شهباز خان زراسوند گردید که بعد از فوت وی به کلانتری ایل منصوب شد.(صفویه) بنا بر روایاتی ایل پاپی قبل از آن هم خود منشعب از بختیاری بوده اند. که ورود حیدر خان به طایفه زراسوند به نوعی بازگشت به دامان قبیله اصلی خود بوده است .

چهار لَنگ شامل چهار طایفهٔ محمودصالح (ممصالح)، زلقی (زلکی) ، مَیوند (ممی‌وند) و موگویی هستند.

در دوران میر جهانگیر خان مقارن با حکومت صفویه، قوم بختیاری به دو ایل هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم گردید. اما در بیشتر اوقات فرمانروایی کل ایل بدست طوایف هفت لنگ بوده‌است. یکی از آن خوانین محمد تقی خان چهار لنگ از طایفهٔ کیان ارثی، فرزند علی خان بود که مدتی از زمامداری وی در بختیاری مقارن با سلطنت نادر شاه افشار بوده‌است. از وی قلعه‌ای در نزدیکی باغملک (ایذه) بجا مانده که بنام «قلعه تـُل» معروف است. و دیگری علیمردان خان چهار لنگ فرزند علیقلی خان چهارلنگ و مادرش بی بی مریم (خواهر نجفقلی خان صمصام السلطنه) نوهٔ حسینقلی خان، ایلخان بختیاری بود. بعد از مجزا شدن ایل چهارلنگ از ایل هفت لنگ در سال ۱۳۰۲ وی به ایلخانی چهارلنگ رسید. علیمردان خان در تایخ ۱۷ آذر ۱۳۱۷ بدستور رضا شاه اعدام گردید.

عرب بختیاری

عرب‌هایی را می‌گویند که در مجاورت بختیاری‌ها زندگی می‌کنند، با ایشان وصلت کرده‌اند و از نظر رسم و رسوم و زبان و... اشتراکات زیادی با بختیاری‌ها پیدا کرده‌اند. اما در اصل، بختیاری نیستند و به آنان بنام عرب کمری می‌شناسند. در حقیقت عرب کمری‌ها اعرابی هستند که اصطلاحاً در کوه و کمر زندگی می‌کنند و وجه تسمیه ایشان نیز می‌تواند همین باشد. ایشان از طایفهٔ عرب از نژاد قهاوی هستند و از طایفهٔ بنی طرف منشعب شده‌اند. به گفتهٔ سالمندان و معمرین، اعراب کمری در زمان حبیب الله خان و جعفرقلی خان دورکی به منطقهٔ بختیاری آمده‌اند. به همین دلیل به مرور زیر شاخهٔ طایفهٔ دورکی قرار گرفت.

زبان ایشان در اصل عربی است که به عربی عراق بیشتر نزدیک است تا اعراب خوزستان و به مرور زمان با گویش بختیاری ترکیب شده‌است و اصطلاحاتی ویژهٔ خود پیدا کرده‌است. طوری که فهم آن هم برای اعراب و هم برای بختیاری‌ها ممکن نیست. مثلاً: اصطلاح «چطور هستی؟» که در احوال پرسی به کار می‌رود به لهجهٔ عرب کمری می‌شود «چی چینَک» در حالی که همان به لهجهٔ عربهای خوزستان و همچنین عرب‌های عراق می‌شود «اِشلونک». اما عبارت «تخم مرغ» به لهجهٔ عرب کمری می‌شود «بیاض» که عراقی‌ها نیز همین اصطلاح را به کار می‌برند در حالی که به لهجهٔ عرب‌های خوزستان می‌شود «دحرویت». همچنین تلفظ «ج» که اعراب خوزستان در بیشتر کلمات آن را به «ی» تبدیل کرده‌اند مثل «ریل» به جای «رجل» یا «دیایة» به جای «دجاجة» اما عرب کمری‌ها همچنان «ج» را تلفظ می‌کنند.

عرب کمری‌ها معمولاً هم به گویش بختیاری و هم به لهجهٔ عرب کمری و گاهی نیز به عربی خوزستانی تسلط کامل دارند. عرب کمری‌ها به دیگر اعراب خوزستان، اصطلاحاً عرب بَرّی می‌گویند عرب برّی یعنی عرب‌هایی که در برّ یا زمین مسطح زندگی می‌کنند.

ادامه نوشته

برخی ازبزرگان بختیاری:

مفاخر بختیاری

برخی چهره‌های تاریخی

  • میرجهانگیرخان آسترکی ازوزرای برجسته صفویه دراصفهان
  • ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان وبختیاری درسلسله افشاریه
  • علیمردان خان بختیاری حاکم اصفهان وبختیاری درسلسله زندیه
  • علیمردان خان دوم بختیاری
  • محمد تقی خان بختیاری
  • حسینقلی خان بختیاری
  • سردار اسعد بختیاری (فاتح تهران و رییس شورای بهارستان در جنبش مشروطه (مدفون درتکیه بختیاریهای تخته فولاداصفهان)
  • نجفقلی خان بختیاری صمصام السلطنه حاکم اصفهان وبختیاری دراواخرقاجاریه و

(نخست وزیر دولت مشروطه)مدفون درتکیه بختیاریهای تخته فولاداصفهان

  • سردار مظفر بختیاری (از فرماندهان جنبش مشروطه)مدفون درتکیه بختیاریهای تخته فولاداصفهان
  • جعفر خان سردار بهادر (ازفرماندهان جنبش مشروطه و وزیر جنگ قاجاریه)مدفون درتکیه بختیاریهای تخته فولاداصفهان
  • سردار مفخم بختیاری (از فرماندهان جنبش مشروطه)مدفون درتکیه بختیاریهای تخته فولاداصفهان
  • سردار بی بی مریم بختیاری (دختر ایلخانی ،بانوی تحصیلکرده و فرمانده یک تیپ از سپاه بختیاری)مدفون درتکیه بختیاریهای تخته فولاداصفهان
  • جعفر قلی خان بابادی
  • عزیزالله خان احمدخسروی
  • علی قلی خان زلقی
  • امیر بهمن خان اسدی
  • ملکه ثریااسفندیاری بختیاری
  • سپهبد تیموربختیار
  • دکتر شاهپوربختیار

برخی چهره‌های ادبی

ادامه نوشته

سیری در فرهنگ بختیاریهای ایران زمین


نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش تبارهای لر بزرگ از بختیاری‌ها نام برده‌است. [۲] تباری که پس از نیرومند شدن آوازه بیشتری یافت و سرانجام به بیشتر سرزمین‌های لر بزرگ چیره شد و نام خود را به آنها داد. 
بر پایه نوشته‌های تاریخی : بختیاری نام یکی از تبارهای بزرگ ایران می‌باشد که به لر بزرگ نیز شناخته شده‌است[۳]
چرایی این نامگذاری به گفته برخی به سبب نزدیکی دامنه فرمانروایی اتابکان لرستان به سرزمینهای بختیاری نشین در زمان گسیختگی و چندگانگی فرمانروایی ایران بوده‌است از این رو آنان را لر بختیاری نیز می‌نامند. نام لر کوچک نیز به مردمان لرستان و ایلام امروزی داده شده بود. در گستره زمانی میان هخامنشیان و ساسانیان، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بوده‌است. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای امروزی (از همدان تا فريدن) -و زیر پرچم فرمانروایی اتابکان لرستان- تا مرز اتابکان فارس (ازسال ۵۰۶ تا ۱۰۰۶ هجری قمری) گسترده شده بود از این رو فرمانروایان این سده‌ها با نام اتابکان لر شناخته می‌شدند. ایذه مالمیر پایتخت فرمانروایی اتابکان لر بزرگ و خرم آباد پایتخت فرمانروایی اتابکان لر کوچک به شمار می‌رفته. با درنگریستن به گمانه زایشِ کوروش بزرگ در انشان که شهری در شمالِ آپااختر بوده. به باور برخی اگر آپااختر را همان خوزستان فرض کنیم، انشان منطقه ای در شمالِ خوزستان کنونی و در حوالی ایذه امروزی بوده...و همچنین سنگ نبشته‌ای که گفته‌های کورش بزرگ را دربرداشته و در شوش در استان خوزستان یافت شده و در آن آمده‌است که :کورش بزرگ بر آن شده که در سر راه خود از هگمتانه به شوش با مردمان باختری دیداری داشته باشد... می توان چنین برداشت کرد که دامنه سرزمین باختری‌ها جایی میان همدان و شوش امروزی بوده و نه در باکتریا (افغانستان) و یا میان رودان.همچنین نام‌های برخی از سرزمین‌های بختیاری نشین مانند شهرستان پارسان که پس از ورود اسلام، به فارسان تغییر نام داده...! و یا روستای پیل آباد، (فیل آباد امروزی) که جایگاه پرورش و نگهداری فیـل های جنگی بوده‌است، گویای این است که این سرزمین بخشی از امپراتوری امپراتوری پـارس بوده....از این رو می‌توان برداشت کرد که واژهٔ بختیاری همان دگرگون شدهٔ واژهٔ باختـری می باشد. بختیاریها با توجه به فرهنگ وشیوه زندگیشان وآداب ورسوم وهمچنین از نظر جسمی وظاهری ورنگ پوست تفاوت زیادی با همسایگان فارس خود دارند واین نشان می دهد که آنان قومی مستقل هستند برخی نیز بر این باورند که ریشه تباری لرها از سکاها می‌باشد (سکاها مردمانی هند و اروپایی تبار بودند که در بسیاری از بخش‌های فلات ایران پراکنده شده بودند) رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد :« من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه عیلامی را یافته‌ام » این نشان از 
ادامه نوشته

بابااحمدی

بابااحمدی، یا طایفه بابااحمدی، که در گویش بختیاری؛ بامیدی خوانده می‌شود، یکی از طوایف ایل بختیاری، از شاخه هفت‌لنگ و از باب دورکی می‌باشد، که از ۲ تیره بزرگ و هر تیره بنوبه خود، از تش‌ها و اولاد مختلفی تشکیل می‌شوند.[۱]

تقسیمات[ویرایش]

۱. تیره سراجدین وند

  • تیره درویش آدمی
  • تیره درویش میرحاج
  • تیره برام
  • اولاد کیخارضا علی
  • اولاد خیراله
  • اولاد حسین
  • اولاد قربان
  • اولاد سبزعلی
  • تیره احمد فخردین
  • تیره عدیوی
  • تیره کوهی


۲. تیره کشکی

  • اولاد سمال
  • اولاد بابا
  • اولاد عرب سه کر
  • اولاد کریم
  • اولاد کاظم
  • اولاد میرزا حسین
  • اولاد شنبه
  • اولاد القاص