خواندن رمان عاشقانه راهی مطمئن برای نابودکردن عشق!

آنچه نیاز داریم، داستان‌هایی عاشقانه است که در عین‌حال، غیررمانتیک هم باشد.

راهی مطمئن برای نابودکردن عشق!
عاشق شدنْ فرایندی شخصی و خودانگیخته به نظر می‌رسد. عجیب و شاید کمی توهین‌آمیز است که بگوییم ما فقط کاری را کپی می‌کنیم که رمان‌ها و فیلم‌ها به ما یاد می‌دهند. البته تفاوت‌های نحوۀ عشق‌ورزی در طول تاریخ نشان می‌دهد که سبک عشق ورزیدنِ ما را، تا حد زیادی، تلقینات محیط غالب پیرامون تعیین می‌کند. در برخی دوره‌ها، با دیدن قوزک پای معشوق از حال می‌رویم؛ در دوره‌های دیگری، با بی‌اعتنایی، رمانتیسیسم را کنار می‌گذاریم و به دغدغه‌های خانوادگی و عملی روی می‌آوریم. ما عشق ورزیدن را با کپی‌کردنِ طیفی از اشاراتِ کم‌وبیش ظریف یاد می‌گیریم که فرهنگمان آن‌ها را تولید کرده است. یا به تعبیر شیطنت‌بارِ فرانسوا دولا روشفوکو که مشاهده‌گرِ دقیقِ ضعف‌های انسانی است، «آدم‌هایی هستند که اگر به گوششان نمی‌خورد که چیزی به نام عشق وجود دارد، هرگز عاشق نمی‌شدند».

طی قرن‌ها، مهم‌ترین عاملی که نحوۀ عشق‌ورزی ما را رقم زده، هنر بوده است. از طریق رمان‌ها، شعرها، ترانه‌ها و بعدتر، فیلم‌ها بوده است که یاد گرفته‌ایم برای کدام ابعادِ احساساتمان باید ارزش قائل شویم و تأکید عاطفی‌مان را باید به چه سمت و سویی هدایت کنیم.

این غم‌انگیز است. مسئله این نیست که هنر بد بوده است. درواقع آثار هنریِ زیادی به بالاترین کمال زیبایی‌شناختی رسیده‌اند. مسئله اینجاست که بازنمودهای عشق در فرهنگ، معمولاً از نظر روان‌شناختی عمیقاً گمراه‌کننده بوده‌اند. آمار قطع رابطه‌ها نشان می‌دهد که ما در عشق‌ورزی واقعاً بد هستیم؛ و این بدبودن در عشق‌ورزی، مشکلی است که حداقل تا حدی می‌توان آن را به فرهنگ نسبت داد. مانع اصلیِ داشتن روابط بهتر شاید همین کیفیت‌های هنریِ ما باشد.

درخواست هنرِ «بهتر» به معنی هنری نیست که تأثیرگذارتر یا رنگارنگ‌تر یا تهییج‌کننده‌تر باشد. هنری که به عشق می‌پردازد، خودش تمام این‌ها و خیلی چیزهای دیگر را دارد. چیزی که در آن غایب است، عناصر ضروریِ حکمت و رئالیسم و بلوغ است. داستان‌های عشقی ما را تهییج می‌کنند تا از عشقْ چیزهایی را انتظار داشته باشیم که نه خیلی ممکن هستند و نه عملی. هنرهای روایی سنت رمانتیک، از شعرهای جان کیتس گرفته تا فیلم‌هایی نظیر «پیش از طلوع خورشید» محصول ۱۹۹۵ و «گمشده در ترجمه» محصول ۲۰۰۳، ناخواسته قالبی شیطانی از انتظارات ما از چگونگی یک رابطه ساخته‌اند. در سایۀ چنین قالب‌هایی، زندگی‌های عشقی ما معمولاً به‌طور‌غم‌انگیزی ناامیدکننده به‌نظر می‌رسد. ممکن است با شریک زندگی‌مان قطع رابطه کنیم یا احساس کنیم که از لحاظ عشقی، نفرین شده‌ایم؛ و دلیلش هم چیزی نیست جز اینکه به‌گونه‌ای نظام‌مند، در معرض نمونه‌های اشتباهی قرار گرفته‌ایم که از قصه‌های عاشقانه به ما رسیده است.

در فرهنگ ادبی غرب، کتابی که به شکلی ژرف به بررسی چگونگی تأثیر قصه‌های عاشقانه بر روابط ما می‌پردازد، مادام بواری۱ نوشتۀ گوستاو فلوبر است. در اوایل رمان می‌خوانیم که اِما بواری کودکی‌اش را در صومعه‌ای گذرانده که پر از قصه‌های عاشقانۀ مهیج است. به همین خاطر او انتظار دارد که همسرش موجودی متعالی باشد، کسی که روح او را کاملاً درک می‌کند، یک حضور فکری و جنسیِ همیشه مهیج.

راهی مطمئن برای نابودکردن عشق!
«روث در حال صحبت با تلفن» (۲۰۰۱ – ۲۰۰۲) عکس از نایجل شفران. این عکس بخشی از یک مجموعۀ ادامه‌دار است که این هنرمند در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ آغاز نمود. او در این مجموعه از شریک زندگی خود در موقعیت‌های مختلف خانگی عکس می‌گیرد. آخرین کتاب او اتاق‌های تاریک۲ نام دارد.

وقتی او سرانجام با مردی مهربان، اندیشمند، اما نهایتاً یک انسان و درنتیجه، غالباً ملال‌آور به نام چارلز ازدواج می‌کند، مقدمات سقوط او چیده می‌شود. اِما خیلی سریع در مواجهه با روزمرگی‌های زندگی متأهلی دچار ملالت می‌شود. علاقه‌ای به کارهای عادی خانه ندارد، از شام درست کردن، مرتب‌کردن قفسۀ پارچه‌ها و داشتن شب‌هایی آرام با شوهرش متنفر است. نارضایتی او با به دنیا آمدن اولین بچه بدتر هم می‌شود. او به این نتیجه می‌رسد که زندگی‌اش به یک دلیل اصلی شدیداً به مشکل خورده است: این زندگی با چیزی که رمان‌هایش به او آموخته بودند، تفاوت زیادی دارد.

اِما در جست‌وجو برای هماهنگ‌کردن واقعیت زندگی‌اش با هنر، وارد یک‌سری روابط نادرست با شخصیت‌های بدنام می‌شود، پول زیادی خرج می‌کند، فرزندش را نادیده می‌گیرد و سرانجام، ورشکسته و رسوا، خودکشی می‌کند. فلوبر تقصیر را مستقیماً به گردن ادبیات می‌اندازد: نوع خاصی از رمان عاشقانه عامل مرگ اِما بواری است. فلوبر رمانی را می‌نویسد که بواری برای تحمل واقعیت ازدواج می‌بایست آن را می‌خواند، اما متأسفانه او تنها کسی است که نخواهد توانست از حکمت کنایه‌آمیز و واقع‌گرایانۀ فلوبر بهره ببرد.

ما هم بعضی مواقع مانند اِما بواری فریب می‌خوریم، چون هنرمان پر از حذفیات است. مثلاً در بسیاری از قصه‌های عاشقانه، مسئلۀ شغل به‌ندرت تأثیری در ماندگاریِ رابطه دارد. درحالی‌که در واقعیت، یکی از چیزهایی که هرگونه رابطه‌ای را توجیه می‌کند این است که دو نفر را قادر سازد تا به‌عنوان یک واحد اقتصادی مشترک و باثبات، برای تربیت نسل بعد عمل نمایند. این به‌هیچ‌وجه مسئلۀ پیش‌پاافتاده‌ای نیست. در اینجا موقعیت‌هایی ناب برای قهرمان‌پروری وجود دارد، به‌خصوص در مورد شستن لباس‌ها. اما در هنر به‌ندرت دربارۀ چنین چیزهایی می‌شنویم.

یکی از کتاب‌های محوریِ رمانتیسیسم، کتابی است که بیش از هر اثر دیگر به مردم آموخت که چگونه به روشی جدید عشق بورزند؛ این کتاب را گوته، شاعر و فیلسوف آلمانی، بانام رنج‌های ورتر جوان۳ در سال ۱۷۷۴ یعنی بین بیست‌وچهار تا بیست‌وشش سالگی‌اش نوشته است. این رمان فوراً به کتابی پرفروش در آلمان، انگلیس و فرانسه تبدیل شد؛ ناپلئون هفت بار آن را خواند. داستان دربارۀ دانشجویی به نام ورتر و عشق بی‌فرجامش به یک زن جوان به نام شارلوت است که نامزد دارد. لحن نوشتارْ پراشتیاق و سوزان است. اما نکتۀ مهم اینجاست که ورتر هرچه بیشتر عاشق شارلوت می‌شود، هرگز به فکر نمی‌افتد که نیاز دارد شغلی داشته باشد. عشق رمانتیک یک تجربۀ متجملانه است.

رمانتیسیسم و کاپیتالیسم دو تفکر غالب زمان ما هستند که نحوۀ تفکر و احساس ما را دربارۀ دو چیز که بیشترین اهمیت را در زندگی ما دارند، هدایت می‌کند: رابطه و کار. اما ترکیب رمانتیسیسم و کاپیتالیسم، به‌گونه‌ای که از ما انتظار می‌رود، می‌تواند کاری بی‌نهایت دشوار باشد. این ماجرا تضاد تاریخی ناخوشایندی است. ما تحت دو سیستم خیلی قدرتمند، اما شدیداً ناسازگار زندگی می‌کنیم و هنر هم در این راه کمکی به ما نمی‌کند. فلسفۀ گیرای عشق رمانتیک در هنر که بر صمیمیت و فکرِ آزاد و گذرانِ روزهایی طولانی و بی‌دغدغه همراه با معشوق در طبیعت و غالباً در کنار یک صخره یا آبشار تأکید دارد، اصلاً با الزامات برنامۀ کاری جور درنمی‌آید. کارْ ذهن ما را پر از ضروریات پیچیده می‌کند، معمولاً ما را در مدت‌های طولانی از خانه دور نگه می‌دارد و باعث می‌شود دربارۀ موقعیت‌مان در محیطی شدیداً رقابتی احساس ناامنی کنیم.

 
راهی مطمئن برای نابودکردن عشق!
عکس از نایجل شفران از آخرین کتابش اتاق‌های تاریک

در فیلم فوق‌العاده جذّاب «پیش از طلوع خورشید» به کارگردانی ریچارد لینکلیتر، دو عاشق جوان در قطار همدیگر را می‌بینند، عاشق یکدیگر می‌شوند، شب‌هنگام ساعت‌ها در خیابان‌های وین قدم می‌زنند و در مورد احساساتشان با یکدیگر حرف می‌زنند. این فیلم هم مانند بسیاری از آثار هنری رمانتیک این‌گونه القا می‌کند که عشق مستلزم درمیان‌گذاشتن صمیمانۀ همه‌چیز است. اما چنین کاریْ ذهنِ کاملاً بی‌دغدغه‌ای می‌طلبد که با واقعیت‌های زندگی روزمره کاملاً در تضاد است.

پس از گذراندنِ یک روز یا یک هفتۀ سخت، ذهن فرد احتمالاً درگیر دغدغه‌ها و وظایف است. ممکن است به‌جز ساکت نشستن، زل‌زدن به وسایل آشپزخانه یا فکر‌کردن به ماجراها و بحران‌های کاری، حس چندانی برای کارهای دیگر نداشته باشیم. دیدن چنین درگیری ذهنی‌ای چندان خوشایند نیست و معمولاً خود را با نشانه‌هایی ناخوشایند نشان می‌دهد: اخم کردن، ساکت ماندن و در فکر فرورفتن و کج‌خلقی. کوچک‌ترین سؤالی دربارۀ اینکه چگونه روزتان را چگونه پشت‌سر گذاشته‌اید‌، می‌تواند موجب اعصاب‌خردی و درصورت تکرار، باعثِ بحث‌و‌جدل و درگیری شود. اگر بخواهیم با قصّه‌های عاشقانه پیش برویم، آمادۀ هیچ‌‌یک از چیزها نخواهیم بود.

هرگاه نویسندگان رمانتیک در آثارشان به مشکلات مربوط به رابطه‌های انسانی پرداخته‌اند، معمولاً مسائلی مهم، اما خیلی محدود را برجسته کرده‌اند. الکساندر پوشکین، شاعر بزرگ روس در یوگنی آنگین۴، چالش‌های پیشِ روی افراد منطقی و خونسرد را در ابراز امیال واقعی‌شان به تصویر می‌کشد. جین آستین با دقت به این مسئله می‌پردازد که چگونه تفاوت‌ جایگاه‌های اجتماعی می‌تواند به مانعی در راه رسیدن به خشنودی زوج تبدیل شود. پرخواننده‌ترین رمان قرن نوزدهم در ایتالیا، نامزد۵ اثر الساندرو مانزونی، راجع‌ به این بود که چگونه فساد سیاسی می‌تواند بر عشق غلبه کند. تمام این نویسندگان بزرگ به طرق مختلف علاقه‌ای عمیق به مسائلی داشتند که می‌توانند خوب‌پیش‌رفتنِ رابطه را دشوار سازد.
ادامه نوشته

هاشمی: به اسم انقلابی‌گری سفارت‌ آتش می‌زنند

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، تصریح کرد:دولت باید فهرست دستاوردهای برجام را براساس عقل و منطق بیشتری برای مردم بازگو کند.

به گزارش ایسنا، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، صبح امروز در سی و سومین اجلاس مدیران و روسای آموزش و پرورش کشور که با حضور دکتر فانی، وزیر آموزش و پرورش، معاونین و مدیران کل اجرایی و ستادی این وزارت‌خانه، مدیران کل آموزش و پرورش در استان‌ها و روسای ادارات آموزش و پرورش همه شهرها و شهرستان‌های کشور در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی برگزار شده بود، با تأکید بر نقش تعلیم و تربیت آموزشی و پرورشی در تحکیم پایه‌های کشور، برگزاری این اجلاس را در دهه‌ی کرامت به فال نیک گرفت و گفت: اگر امروز قم و مشهد دو پایگاه بزرگ مذهبی کشور و حتی شیعیان هستند، به خاطر وجود دو عزیزی است که دهه کرامت منسوب به آنان است.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، نوجوانی را مقطع شکل‌گیری شالوده اصلی شخصیت انسان‌ها دانست و خطاب به معلمان گفت: شما در این مقطع، با دانش‌آموزان سروکار دارید و نقش شما در بازسازی پایه‌های علمی و فرهنگی جامعه بی‌نظیر است.

به گزارش روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام،  هاشمی رفسنجانی، معلمان را امانتداران سرمایه‌های انسانی هر جامعه توصیف کرد و گفت: فرزندان ایران در سنین مختلف زیر نظر شما تعلیم می‌یابند.

وی با تشریح امتیازات تاریخی، جغرافیایی، نیروی انسانی، فرهنگ و تمدن ایران، گفت: این کشور عزیز می‌تواند الگوی دیگر کشورها در جهان باشد.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با اشاره به آیه «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» به تفسیر و تشریح واژگانی و محتوایی این آیه پرداخت و گفت: دانش و علم، منشاء سعادت واقعی انسان‌ها برای ابد هستند.

هاشمی رفسنجانی، با بیان معانی متعدد «خشیت» بر جایگاه ارزنده دانشمندان و علما، گفت: خاشع بودن علما از روی ترس معمولی نیست، بلکه به خاطر خضوع در برابر عظمت و قدرت خداوند است که عالمان بیشتر از دیگران به آن قدرت و عظمت آگاهی دارند.

وی افزود: می‌دانیم که همیشه، حتی قبل از اسلام، وقتی جهل به سوی جامعه‌ای می‌تاخت، دانشمندان بودند که از مردم و جامعه با سلاح علم دفاع می‌کردند.

 هاشمی رفسنجانی با اشاره به حدیث نبوی در «العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان»، بر گستردگی علم ابدان در کارگاه آفرینش تأکید کرد و گفت: اگر این دو علم با هم جمع شوند و دو گروه علما برای سعادت جوامع همکاری کنند، بشریت با جهش به سوی سعادت می‌رود.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با یادآوری آن شعر که «دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی»، گفت: خشیت دانشمندان از اینجا سرچشمه می‌گیرد که با علم و آگاهی می‌بیند و می‌فهمد که خدای بزرگ چگونه مخلوقات ریز و درشت را با ویژگی‌های خاص آفریده است.

 هاشمی رفسنجانی، «انسان» را گل سرسبد آفرینش دانست و با یادآوری تحسین خداوندی در «فتبارک الله» و همچنین اشاره علی(ع) در «جِرمٌ صَغیرٌ وَ فیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الأَکبرُ»، بر عظمت جایگاه معلمین در راستای برنامه‌های پیامبران الهی تأکید کرد و گفت: انتخاب دو واژه آموزش و پرورش برای این وزارت‌خانه براساس امنیت انسان در علم الابدان و علم الادیان بوده است.

وی با استناد به آیات متعدد قرآن، به موارد تاریخی آفرینش انسان و مشورت خداوندی با ملائک اشاره کرد و گفت: خداوند قبل از برانگیختن پیامبران که هدیتگران جامعه هستند، عقل را به عنوان پیامبر باطنی خلق کرده بود تا انسان براساس آن در مسیر سعادت حرکت کند.

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با بیان تعابیر مختلف از واژه «خلیفه» در آیه «انی جاعل فی الارض خلیفه» و اهداف خداوند در خلقت بشر، به اعتراضات فرشتگان در «یسفک الدما» پرداخت و گفت: خداوند علاوه بر خلاقیت، امتیاز تعلیم را هم برای انسان در همان آغاز در نظر گرفته بود که «علمّ الاسما» نشان‌دهنده‌ی آن است.

هاشمی رفسنجانی، تکبّر شیطان در این ماجرا را باعث شروع انحراف دانست و گفت: فرشتگان وقتی عظمت انسان را دیدند، به آن سجده کردند.

وی  با بیان این جمله که «شما معلم‌ها، مسئول آموزش و پرورش چنین مخلوقی هستید»، گفت: امت اسلامی هر جا به علم رسیده، پیشرفت کرده و هر جا از علم دورمانده، اسیر جهل می‌شود که در نتیجه همدیگر را می‌کشند.

 هاشمی رفسنجانی، با اظهار تأسف از جنایاتی که در دنیای اسلام انجام می‌شود، ادامه داد: متأسفانه جنایتکاران با تعلیم بچه‌ها از همان کودکی، ذهن آنها را منحرف می‌کنند و با وعده‌های انحرافی از جمله حورالعین و غلمان، آنان را فریب می‌دهند تا خود را منفجر کنند، و عده‌ای مسلمان دیگر را بکشند.

ادامه نوشته

نقشه احمدی‌نژاد برای انتخابات96

هرچقدر که اطرافیان احمدی‌نژاد بگویند او قصدی برای انتخابات ریاست جمهوری ندارد باز هم نمی‌توان قبول کرد که علت این سفرهای استانی یا نامه نوشتن به اوباما، انتخابات و بازگشت به سیاست نباشد.

به گزارش خبرآنلاین، همه کسانی که قاطعانه می گفتند «او» قصد بازگشت به قدرت رسمی را ندارد حالا بعد از آخرین سخنرانی اش از یک سو و نامه عجیب به باراک اوباما از سوی دیگر نظرشان را عوض کرده اند و از احتمال بازگشت مرد رفته از پاستور به عرصه سیاست می‌گویند، کار به آنجا رسیده که وزیر کشور گفته است:« ما قبلا هم اعلام کردیم فعالیت‌های انتخاباتی زودرس خلاف قانون است چون قانون برای فعالیت های تبلیغاتی انتخاباتی زمان مشخص کرده است. اگر احساس کنیم کسانی از این تجمعات و جلسات بهره برداری انتخاباتی می کنند قطعا از کار آنها جلوگیری می شود. این موضوع را ما به دوستان آقای احمدی‌نژاد هم اعلام کردیم به آنها هم گفتیم و هم تذکر دادیم به دلیل مسائل امنیتی و حفاظت، این جلسات حتما باید تابع شوراهای تأمین استان ها و شهرستان ها باشند و هم اینکه در موضوع مباحث انتخاباتی نباشند.»

«وقت» بازگشت احمدی نژاد رسیده است؟
حرف و حدیث های جدید از اینجا آغاز شد«من در جريان مسائل كشور هستم اما فعلا مصالح اقتضاء نمي كند ورودكنم. وقتش كه شد درخدمت ملت خواهم بود» محمود احمدی نژاد این سخنان را در سخنرانی اش در قالب سفراستانی به بافق بیان کرده است. سفرهایی که حواریون رسانه ایش نام آن را به اختصار «قیام» گذاشته اند. پیش تر وقتی درباره احتمال نامزدی اش در انتخابات از او پرسیده می شد تنها سکوت می کرد یا با یک شوخی نه چندان بامزه از کنار سوالات اینچنینی رد می شد. 

احمدی نژاد در تمام این مدت اگر چه تمایل زیادی داشت تا خود را در قاب دوربین های عکاسان خبری قرار دهد اما ترجیح می داد صوت دندان گیری برای ضبط های خبرنگاری نداشته باشد. پاورچین، پاورچین همه ماه های بعد از صدارتش را پشت سر گذاشت و حالا روزگارش سکوتش را برای حامیانش و البته آن دیگرانی که سوال های متعددی در این مورد دارند توجیه کند و می گوید او هم مثل همه از از مسایل با خبر بوده اما ترجیح داده بنا به مصالحی سکوت کند تا به وقتش در در مورد آنها با مردم حرف بزند. همان «وقت» موعدی که به نظر می رسد سال 95 باشد.

سخنرانی جدید محمود احمدی نژاد حرف های گفتنی زیای دارد باید با تحلیل محتوای آن دقیقا پی برد که این شخصیت سیاسی چه پازلی را برای 29 اردیبهشت 96 آماده کرده است چه اینکه به نظر می رسد تا اینجای کار که هنوز احزاب و تشکل های هر دو جناح آنچنان وارد پرونده انتخابات 96 نشده اند او عجول ترین فرد برای تصمیم گیری در این مورد بوده است .

رویای دو قطبی همچنان در سر مرد رفته از پاستور
احمدی نژاد گرچه تا چندی پیش در سخنرانی هایش کلی گویی می کرد و به مباحثی چون عدالت، مدیریت جهانی و انقلاب و ...می پرداخت اما حرف های تازه او متفاوت از قبل است. او در این اظهارات شیب انتقاداتش را به وضع موجود افزایش داده و تمام تلاشش را کرده تا هم خود را در وضعیت منتقد وضعیت موجود قرار دهد و هم اینکه دولت مستقر را مسئول آنچه وضعیت نامناسب فعلی می داند معرفی کند. ساده تر بگوییم او زیرکانه برای وضعیت فعلی دو طرف ایجاد کرده است؛ یک طرف حسن روحانی و «دولتش» و یک طرف محمود احمدی و نژاد و «ملت».

احمدی‌نژاد ایجاد دو قطبی 96 را کلید زده است. این اولین نکته‌ای است که می توان از تحلیل محتوای سخنرانی اخیر او داشت.
 
دو قطبی او برخلاف دو قطبی است که از سال 92 پدید آمده است . او یک جنبش بازگشت به عقب را طرح ریزی کرده و دنبال شیفت دو قطبی فعلی به همان دو قطبی سال 84 است . به یک معنا او می خواهد از دوگانه« دلاور / دلواپس» گذشته و به دو گانه «عدالت / ثروت» بازگردد. این را به خوبی می توان از تحلیل محتوای سخنرانی های او فهمید . می توان شماره کرد که چند بار از کلید واژه های «ثروت / عدالت / فقر / فرصت / تاجر/ مردم / حق » استفاده کرده است.

اما چرا به این تحلیل رسیده است؟
برخی می گویند محمود احمدی نژاد معتقد است هیچ کس نمی تواند در دوقطبی «برجامیان و نابرجامیان » حسن روحانی را شکست دهد . چنین است که او تصمیم گرفته همان صحنه سال 84 را زنده کند. او البته در حال عکس نشان دادن واقعیت هاست و مانند همین نامه اخیرش به باراک اوباما می خواهد آنچه بوده و هست را به گونه ای دیگر نشان دهد .در همین نمونه آخر که نامه اش به رییس جمهور ایالات متحده بوده او آنچنان خود را در کاراکتر قهرمان و ناجی ملت قرار داده که گویی همه فراموش کرده اند که مقصر به تاراج رفتن آن ثروت کلان ملی اشتباه او و دولتش بوده است.

محمود احمدی نژاد راهی جز این ندارد . جای دفاعی باقی نمانده ؛ او تنها چاره اش این است که بخش های مهمی از تاریخ صدارتش را از نظرها پنهان نگه دارد .

او البته در اقدامی پیش دستانه ممکن الست از برخی اتفاقات بد دوران خودش استفاده انتخاباتی هم بکند. چه اینکه خیلی ها معتقدند این نامه اخیر او در زمره برنامه انتخاباتی او برای رقابت سال آینده است . در همین راستا است که محسن کوهکن می‌گوید :« اگر احمدی‌نژاد هزار بار هم قسم بخورد که کارش انتخاباتی نبوده، اکثر سیاسیون باور نمی‌کنند و حرکت وی را انتخاباتی تلقی می‌کنند.»

احمدی نژاد باز هم مهمان ناخوانده اصولگرایان می شود؟

ادامه نوشته

المپیک ریو

تصاویر/ برگزیده عکس‌های روز ششم المپیکتصاویر/ برگزیده عکس‌های روز ششم المپیکتصاویر/ برگزیده عکس‌های روز ششم المپیکتصاویر/ برگزیده عکس‌های روز ششم المپیکتصاویر/ برگزیده عکس‌های روز ششم المپیکتصاویر/ حواشی دیدار والیبال ایران و کوباتصاویر/ حواشی دیدار والیبال ایران و کوباتصاویر/ حواشی دیدار والیبال ایران و کوباتصاویر/ برگزیده عکس‌های روز چهارم المپیکتصاویر/ برگزیده عکس‌های روز چهارم المپیک

ادامه نوشته

تصاویر/ «بازار عروس» در بلغارستان

"بازار عروس" در "استارا زاگورای" بلغارستان پارکی است که دختران دم بخت چهار مرتبه در سال که معمولا در مناسبت های مذهبی بهار و تابستان است در گردهمایی "کالادژی"ها حضور پیدا می‌کنند تا همسر آینده خود را انتخاب کنند. این دختران که معمولا از خانواده های ضعیف هستند همراه با والدین یا دوستان خود در این پارک به دنبال زوج مناسب برای خود می گردند. دختر و پسرانی که در این پارک همدیگر را پیدا می‌کنند همینجا نیز جشن ازدواج خود را برگزار می‌کنند.
 
پسرانی که به گردهمایی "کالادژی"ها می‌آیند معمولا به کسانی که همسر آینده‌شان را به آنها معرفی می‌کنند  رقمی نزدیک به 7 هزار دلار پرداخت می‌کنند که این مبلغ بسته به سن و مطلقه بودن یا نبودن دختر تغییر می‌کند. 
 
 
مردم این منطقه از شهروندان رومانی الاصل و مسیحیان ارتودوکسی هستند که روابط دختر و پسر پیش از ازدواج را محدود می‌کنند. آنها اجازه نمی دهند دخترانشان بعد از 15 سالگی به مدرسه بروند و آنها را خیلی زود به خانه بخت می‌فرستند.
 
"یوردانوف دینکو" 23 ساله یکی از کسانی است که در یک روز سرد و ابری در بلغارستان به گردهمایی "کالای دژی"ها می‌رود. اگر همه چیز خوب پیش برود، او با پدر دختر بر سر مخارج صحبت خواهد کرد.
 
"دینکو" با تلفن با "واسلینا پتروفا" صحبت کرده است. او می‌گوید: «ما با تلفن آشنا شدیم و او می‌داند که من به او علاقه دارم. ما دنبال یک رابطه جدی هستیم.»
 
میتکو کوستادینوف هم 33 سال دارد. او پس از ازدواج ناموفق خود به دنبال همسر می‌گردد اما از این گردهمایی سالانه چندان راضی نیست. او می‌گوید: «من این سنت را دوس ندارم. چرا باید برای همسرم هزینه‌ای بپردازم؟ این احمقانه است. او که حیوان نیست.» با این حال او حاضر است 1400 دلار هزینه کند.
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
 
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
 
 
 
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
(تصاویر) «بازار عروس» در بلغارستان
 
 
ادامه نوشته

چگونه از شکست برای موفقیت استفاده کنیم؟

برای رسیدن به بالاترین حد موفقیت، باید شکست را در آغوش بگیرید.

به گزارش آلامتو، شیرین‌ترین پیروزی آنی است که دشوارتر بوده باشد. آن پیروزی که عمیقاً به آن دست یابید و به خاطرش با هر آنچه که دارید بجنگید و بخواهید همه چیز را تا لحظه نزدیک شدن به موفقیت در میدان نبرد رها کنید.

جامعه به شکست پاداش نمی‌دهد و شکست‌های زیادی را هم پیدا نمی‌کنیم که در کتاب‌های تاریخی ثبت شده باشند. استثناها آن شکست‌هایی هستند که پُلی برای موفقیت‌های آتی شده باشند. داستان توماس ادیسون هم یکی از آنهاست که یکی از مهمترین کشفیات او اختراع لامپ برق بوده است که قبل از رسیدن به نمونه موفق، ۱۰۰۰ مرتبه امتحان کرد. یک گزارشگر از ادیسون می‌پرسد، «۱۰۰۰ مرتبه شکست خوردن چه حسی دارد؟» و ادیسون اینطور پاسخ می‌دهد، «من ۱۰۰۰ بار شکست نخوردم، لامپ برق اختراعی بود که ۱۰۰۰ مرحله داشت.»

خیلی از ما برخلاف ادیسون از شکست خوردن دوری می‌کنیم. درواقع، آنقدر درگیر این هستیم که مبادا شکست بخوریم که دیگر هدفمان پیروز شدن نیست. وقتی قدم‌های اشتباه برمی‌داریم، تفسیرشان می‌کنیم، به انتخاب خودمان آنهایی که به نظرمان اشتباه بوده را در زندگی‌مان اصلاح می‌کنیم.

برای خیلی‌ها شکست یک کمبود به شمار می‌رود. این طرز تفکر مثل خیلی چیزهای دیگری که درمورد آنها اشتباه فکر می‌کنیم، نادرست است. اشتباه کردن نه تنها یک حقارت فکری نیست بلکه ظرفیت اشتباه کردن برای شناخت انسان الزامی است.

بهترین معلم زندگی
وقتی نگاه دقیق‌ترین به بزرگ‌ترین متفکران تاریخ می‌اندازیم، می‌بینیم که میل به شکست خوردن اصلاً فکر جدید یا غیرعادی نیست. از علایق آگوستین، داروین و فروید تا اسطوره‌های ورزشی و تجاری امروز، شکست ابزاری قدرتمند برای رسیدن به موفقیت است.

شکستها بزرگ‌ترین معلمین زندگی هستند اما متاسفانه بیشتر افراد و مخصوصاً فرهنگ‌های محافظه‌کار تمایلی برای تجربه آن ندارند. درعوض آنها انتخاب می‌کنند که محافظه‌کارانه‌تر عمل کرده و هر بار همان انتخاب‌های مطمئن‌تر را دوباره و دوباره تکرار می‌کنند. آنها با این باور رفتار می‌کنند که اگر موجی ایجاد نکنند هیچ توجهی را به خودشان جلب نمی‌کنند؛ هیچکس بخاطر شکست خوردنشان سر آنها داد نمی‌زند چون هیچوقت بیشترین تلاششان را برای کاری که ممکن است شکست بخورد (یا موفق شود) به کار نمی‌گیرند.

اما در اقتصاد دنیای امروز، بعضی سرمایه‌داران و کارآفرینان دیگر ترسی از شکست ندارند و به استقبال آن می‌روند. براساس یک مقاله جدید، شرکت‌های بسیاری گزارش موفقیت‌ها و شکست‌های کارکنان را ارزیابی می‌کنند زیرا اعتقاد دارند آنهایی که دچار شکست می‌شوند، از جنگ جان سالم به در برده و الان تجربه‌ای باارزش با خود دارند.

مکتب فکری غالب در شرکت‌های در حال توسعه این است که موفقیت بزرگ به ریسک بزرگ وابسته است و شکست مطمئناً یک محصول ناشی از آن است. مجریان چنین سازمان‌هایی برای اشتباهاتشان به سوگ نمی‌نشینند بلکه از آن برای موفقیت‌های آینده استفاده می‌کنند.

سریع‌ترین راه به سمت موفقیت نداشتن ترس دربرابر شکست است. رهبران و مدیران برای اینکه کارشان را درست انجام دهند، موفق شوند و شرکت‌هایشان را در عرصه رقابت نگه دارند، می‌بایست هر روز محدوده خود را بزرگتر کنند. آنها باید ایده‌ها، برنامه‌ها، سخنرانی‌ها، توصیه‌ ها، تکنولوژی، محصولات، رهبری، صورتحساب‌های خطرساز و ریسکی ارائه دهند. و همه اینها را باید بدون هیچ ترسی عرضه کنند–بدون ترس از شکست، طرد شدن یا تنبیه.

دست یافتن به توانایی‌ها
این مسئله برای خواسته‌های شخصی نیز صدق می‌کند، چه غلبه بر یک چالش یا مشکل خاص باشد یا رسیدن به نهایت توانایی‌های خود در همه جنبه‌های زندگی. برای اینکه بهترین خودتان باشید و غیرممکن‌ها را ممکن سازید، نباید از ترس بترسید، باید بزرگ فکر کنید و خودتان را به جلو سوق دهید.

وقتی با این طرز فکر درمورد دیگران فکر کنیم، پیشگامان، مخترعین و مکتشفین را در ذهنتان تجسم کنید: آنها شکست را به عنوان قدمی برای رسیدن به موفقیت در آغوش می‌کشند.

اما لازم نیست روی بند راه بروید، قله اورست را فتح کنید یا برای رسیدن به این طرز فکر نابینا را شفا دهید. وقتی پاداش موفقیتی بزرگ باشد، استقبال کردن از شکست احتمالی رمز وارد شدن به چالش‌های مختلف است، چه با شروع یک کار جدید بخواهید زندگی‌تان را از نو بسازید یا اینکه برای داشتن رابطه‌ای عمیق‌تر به خودتان اجازه اعتماد کردن به فردی دیگر را بدهید.

برای رسیدن به هر هدف باارزش، باید ریسک کنید. توصیه‌ای که در برخورد با ریسک‌ها ارائه می‌شود ساده و سرراست است: باید تصمیم بگیرید این هدف ارزش آن ریسک را دارد یا نه. اگر دارد، دیگر نباید نگران باشید.

البته ریسک‌هایتان باید حساب‌شده باشد؛ نباید چشم‌بسته دل به دریا بزنید و امید بهترین نتیجه را داشته باشید. رسیدن به هدف یا دست‌کم به کار گرفتن همه تلاشتان نیازمند آماده‌سازی، تمرین و دانستن مهارت‌ها و داشتن توانایی‌های لازم است.

به دست آوردن طرز فکر بی‌باکانه
یکی از بزرگترین رازهای موفقیت عمل کردن در منطقه توانایی‌هایتان اما بیرون از منطقه امن‌تان است. بااینکه ممکن است با شکستی بزرگ روبه‌رو شوید، اما امکان پیروزی بزرگ هم برایتان وجود دارد–و به همین دلیل است که ریسک و شجاعت بزرگ پیش‌زمینه آن است. در هر دو حال، درمورد توانایی‌ها، استعدادها و راهکارهایتان بهتر فهمیده و برای چالش بعدی خودتان را قوی‌تر خواهید کرد.

اگر به نظرتان خطرناک می‌آید، باید بگوییم بله، ممکن است اینطور باشد. اما راه‌هایی برای راحت‌تر به دست آوردن این طرزفکر بی‌باکانه وجود دارد. اولین آن این است که آگاهانه رویکردی مثبت داشته باشید تا با هر چه هم که روبه‌رو شدید، بتوانید درس‌های آن تجربه را گرفته و به جلو رفتن پیش روید.

این حقیقت دارد که همه ذاتاً مثبت‌اندیش نیستند اما می‌توانند در هر مقطعی از زندگی تصمیم به تغییر رویکرد خود بگیرند. خواندن درمورد شکست‌های دیگران و واکنش‌های متعاقب افراد موفق به آن و تکرار این داستان‌های تاریخی برای دیگران در این راه بسیار مفید است.تصاویر/ برترین عکس‌های المپیک تا روز سوم

مريان سي كوپر : بامدي(بابا احمدي) ،شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌.

امدي ( بابا احمدي)

سازنده فیلم علف، مريان سي كوپر : بامدي(بابااحمدي)،شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌.

 بامَدي‌، يا بامِذي‌، بااَمْدي‌ ( بابا احمدي‌)، طايفه‌اي‌ بزرگ‌ از طوايف‌ لر شيعه‌ مذهب‌ ايل‌ بختياري‌ (ه م‌)، پراكنده‌ در ناحيه‌اي‌ گسترده‌ در دو استان‌ چهار محال‌ و بختياري‌ و خوزستان‌. بامدي‌ از اتحاد طوايف‌ «دوركى‌ باب‌» و يكى‌ از بابهاي‌ چهار گانة هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ تشكيل‌ يافته‌است‌. 
اصطلاح‌ «باب‌» به‌ مفهوم‌ پيوستگى‌ و همبستگى‌ جغرافيايى‌ - سياسى‌ ميان‌ چند طايفه‌ است‌ و گفته‌اند كه‌ به‌ هنگام‌ ضعف‌ حكومتهاي‌ مركزي‌ ايران‌، قدرتهاي‌ بزرگ‌ محلى‌ بختياري‌، طايفه‌هاي‌ همجوار را با هم‌ در اتحاديه‌اي‌ سياسى‌ طايفگى‌ به‌ نام‌ «باب‌» جمع‌ مى‌آوردند. دوركى‌ باب‌ يكى‌ از آنها بود كه‌ از همبستگى‌ 12طايفه‌ (رخش‌ خورشيد، 86) يا 11 طايفه‌ (خسروي‌، 1/81)، بدون‌ به‌ شمار آوردن‌ خوددوركى‌ (طايفة مقتدر بنيان‌ گذار باب‌) و به‌ روايتهاي‌ ديگر از 7، 8 يا 9 طايفه‌ (سپهر، 617؛ امان‌، 60 ؛ امان‌ اللهى‌، 201؛ امير احمديان‌، 49)، به‌ سرپرستى‌ خانهاي‌ مقتدر دوركى‌ تشكيل‌ شده‌ بود. رهبري‌ مشترك‌، همسايگى‌، حس‌ تعلقات‌ جمعى‌ و مشترك‌ در برابر فشارها و تهديدهاي‌ گروههاي‌ دشمن‌ و خويشاونديهاي‌ سببى‌، رشته‌هاي‌ پيوند ميان‌ اين‌ طايفه‌ها را استحكام‌ مى‌بخشيد (رخش‌ خورشيد، 88). 
بامدي‌ در ميان‌ بختياريها به‌ «بامدي‌ خرس‌» شهرت‌ دارد. اين‌ شهرت‌ به‌ سبب‌ درشتى‌ جثة مردان‌ بامدي‌ (كوپر، 63) و زورمندي‌ و نيز پُر مو بودن‌ اندام‌ آنهاست‌ (شاهمرادي‌، 629). در ميان‌ بختياريها طايفه‌هاي‌ ديگري‌ نيز هستند كه‌ به‌ نام‌ يكى‌ از جانوران‌ درنده‌ و وحشى‌ معروفيت‌ دارند. مثلاً طايفة مُنجِزي‌ از باب‌ بختياروند هفت‌ لنگ‌، به‌ جهت‌ تناور و پر زور بودن‌ مردانش‌ به‌ «منجزي‌ گراز» و يكى‌ از تيره‌هاي‌ آن‌، به‌ سبب‌ زيركى‌ و چالاكى‌ مردم‌ آن‌ به‌ «رووا» (روباه‌) معروفيت‌ دارند (همو، 629 - 636). 
سازمان‌ اجتماعى‌وسياسى‌: طايفة بامدي‌ به‌ دوتيرة بزرگ‌كشكى‌ و سراج‌ دين‌ (سراج‌ دينوند) يا سراج‌ الدين‌ تقسيم‌ مى‌شد (رخش‌خورشيد، 86، 88؛ نيز نك: خسروي‌، 1/85؛ صفى‌ نژاد، 117؛ امان‌ اللهى‌، 205). برخى‌ تيرة درويش‌ آدمى‌ (منابع‌ قديم‌تر نام‌ اين‌ تيره‌ را درويش‌ آدينه‌ ضبط كرده‌اند، نك: سپهر، همانجا؛ كيهان‌، 2/73) را كه‌ با فاصلة جغرافيايى‌ دورتر از دو تيرة ديگر و در حدود جنوب‌ رودخانة دز با كدخدايى‌ مستقل‌ زندگى‌ مى‌كنند، تيرة سوم‌ طايفة بامدي‌ (امان‌،61 ؛ رخش‌ خورشيد، يازده‌) و برخى‌ ديگر «تش‌» يا واحدي‌ از تيرة سراج‌ دين‌ به‌ شمار آورده‌اند (همو، 88، 91؛ امان‌ اللهى‌، همانجا). 
هر يك‌ از تيره‌هاي‌ بامدي‌ به‌ چند («تَش‌» (آتش‌ = اجاق‌: خاندان‌، دودمان‌) و هر «تش‌» به‌ چند اولاد (برخى‌ اولاد را برابر با اصطلاح‌ لُري‌ «كُرُّبو» = كُر و بو، به‌ معناي‌ پسر و پدر گرفته‌اند، نك: صفى‌ نژاد، 112) و هر اولاد به‌ چند كربو (خانوار) يا بُهون‌ (چادر) تقسيم‌ مى‌شده‌ است‌ (گارثويت‌، 146 ، نيز 86؛ امان‌، 64 ؛ رخش‌ خورشيد، 90-91؛ خسروي‌، 1/73). 
سراج‌ دين‌ بزرگ‌ترين‌ تيرة بامدي‌ و داراي‌ 6 تش‌ (با احتساب‌ تيرة درويش‌ آدمى‌) به‌ نامهاي‌ كوهى‌، احمد (يا احمد فردينى‌)، درويشى‌ (يا درويش‌ ميرحاج‌)، برام‌ (= بهرام‌)، اُديوي‌ و درويش‌ آدمى‌ بود. اعضاي‌ هر تش‌ با يكديگر خويشاوندند و از يك‌ نياي‌ مشترك‌ به‌ شمار مى‌روند. اولادهاي‌ هر تش‌ واحدهاي‌ جداگانه‌اي‌ را تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ در قلمرو جغرافيايى‌ معينى‌ در كنار هم‌ زندگى‌ مى‌كنند و مراتع‌ مشترك‌ دارند (رخش‌ خورشيد، 91؛ امان‌ اللهى‌، 202-203؛ صفى‌نژاد، 117- 118؛ براي‌ شمار و نام‌ تشهاي‌ تيره‌هاي‌ ديگر و اولادهاي‌ هر يك‌، نك: رخش‌ خورشيد، 88 -91؛ نيز نك: نمودار). 
در تقسيم‌ بندي‌ ايلى‌ طايفة بامدي‌ در كتاب‌ ايل‌ بختياري‌ (نك: امير احمديان‌، 44- 45)، بر خلاف‌ منابع‌ پژوهشى‌ ديگر، رده‌هاي‌ تش‌، اولاد، مال‌ و خانوار به‌ ترتيب‌ پس‌ از طايفه‌ آمده‌، و ردة تيره‌ از آن‌ حذف‌ شده‌ است‌. سبب‌ حذف‌ اين‌ رده‌ را نويسنده‌، به‌ كار نرفتن‌ واژة «تيره‌» در ميان‌ بختياريها، نبود عنوان‌ خاص‌ براي‌ رئيس‌ اين‌ رده‌ و كاربرد عنوان‌ مشترك‌ كدخدا براي‌ هر دو ردة تيره‌ و تش‌ دانسته‌ است‌؛ «مال‌» را نيز كه‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ متغير و متشكل‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ تشها و تيره‌هاي‌ بامدي‌ است‌، زير ردة اولاد و كوچك‌ترين‌ ردة ايل‌ بختياري‌ به‌شمار آورده‌ است‌. 
مركز آمار ايران‌ در سرشماري‌ عشاير كوچندة 1366ش‌ در نموداري‌ كه‌ از سازمان‌ اجتماعى‌ بزرگ‌ طايفة دوركى‌ باب‌ ترسيم‌ كرده‌ ، طايفة بامدي‌ را متشكل‌ از 4 تش‌ به‌ نامهاي‌ كشكى‌ ، درويش‌ آدمى‌، احمد فخرالدين‌ و سراج‌الدين‌ آورده‌، و براي‌ هريك‌ به‌ترتيب‌ 9، 5، 2 و 5 اولاد ذكر كرده‌ است‌ ( سرشماري‌، 1366ش‌، 29). 
در بزرگ‌ ايل‌ بختياري‌، طايفه‌ نقش‌ سياسى‌ دارد و به‌ هنگام‌ جنگ‌ و ستيز به‌ منزلة يك‌ گروه‌ِ واحد بر مى‌خيزند. از اين‌ رو، اعضاي‌ طايفه‌ يكديگر را اساساً بر پاية منافع‌ مشترك‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ قلمرو و سرزمين‌ است‌، مى‌شناسند (ديگار، 29). طايفه‌ را كلانتر، تيره‌ را كِخا(كدخدا) و تش‌ و اولاد را ريش‌ سفيد اداره‌ مى‌كردند (امان‌، .(64 كلانتر طايفه‌ كه‌ او را خان‌ مى‌ناميدند، مسئول‌ ادارة امور طايفه‌، جمع‌آوري‌ ماليات‌، تأمين‌ سپاه‌ به‌ هنگام‌ جنگ‌، كدخدا منشى‌ در رفع‌ اختلافها ميان‌ اعضاي‌ طايفه‌ با يكديگر و يا با اعضاي‌ طايفه‌هاي‌ ديگر، سازماندهى‌كوچ‌ و استقرار در اردوگاهها بوده‌ است‌. او از سوي‌ ايلخان‌ بختياري‌ به‌ كلانتري‌ طايفه‌ منصوب‌ مى‌شد. كدخدايان‌ طايفه‌ از سوي‌ كلانتر و به‌ تأييد ايلخان‌ يا مستقيماً از سوي‌ ايلخان‌ انتخاب‌ و به‌ اين‌ كار گمارده‌ مى‌شدند. در سلسله‌مراتب‌ رهبري‌،مقام‌ ريش‌سفيدي‌،افتخاري‌ بود و ريش‌ سفيدان‌ از سوي‌ اعضاي‌ تش‌ و اولاد برگزيده‌ مى‌شدند (اميراحمديان‌، همانجا). كدخدايى‌ و كلانتري‌ معمولاً جنبة موروثى‌ داشت‌ و پس‌ از مرگ‌ هر كدخدا و كلانتر، پسر او، يا در صورت‌ نداشتن‌ پسر، برادر او به‌ اين‌ مقامها گمارده‌ مى‌شد (رخش‌ خورشيد، 110). 
دالمانى‌ در سفر نامه‌اش‌ كدخدا - رئيس‌طايفه‌هاي‌ كوچك‌ (تيره‌) - را مسئول‌ كوچهاي‌ ساليانه‌، رسيدگى‌ به‌ امور حقوقى‌ جزئى‌ و منازعات‌ و برقرار كردن‌ صلح‌ و سازش‌ در ميان‌ دو طرف‌ منازعه‌ دانسته‌ است‌. او مى‌نويسد: كدخدا مطيع‌ امر خان‌ است‌ و با ياري‌ او نظم‌ و امنيت‌ را در تيرة خود برقرار مى‌كند. قبلاً كدخدايان‌ را خانها انتخاب‌ مى‌كردند، اما اكنون‌ (در زمان‌ هنري‌ دالمانى‌) كدخدايى‌ در خانواده‌ها موروثى‌ است‌.

مرحوم آنجف‌ محمودی برام  كلانتر  سابق تيرة سراج‌دين‌ از طايفة بامدي‌


هر يك‌ از دوتيرة بزرگ‌ سراج‌ دين‌ و كشكى‌ بامدي‌ يك‌ كلانتر مستقل‌ داشت‌. كلانتر تيرة سراج‌ دين‌ آنجف‌ (پدر آنجف‌ كلانتر وقت‌ بامدي‌ در 1344ش‌) با حكم‌ اولاد ايلخانى‌، و كلانتر تيرة كشكى‌ آستّار با حكم‌ اولاد حاج‌ ايلخانى‌ به‌ سمت‌ كلانتري‌ برگزيده‌ و منصوب‌ شده‌ بودند (رخش‌ خورشيد، همانجا). اولاد حسين‌ قلى‌خان‌، معروف‌ به‌ ايلخانى‌ و اولاد حاج‌ امام‌ قلى‌خان‌ برادرش‌، معروف‌ به‌ حاج‌ ايلخانى‌ مدعيان‌ منصب‌ ايلخانى‌ ايل‌ بختياري‌ و رقيب‌ يكديگر بودند (دالمانى‌، ؛ IV/202 امان‌ اللهى‌، 207). 
در بختياري‌ كلانتران‌ را با لقب‌ «آ» (مخفف‌ آقا)، كدخدايان‌ را «ريش‌ سفيد» و رؤساي‌ اولاد و خانواده‌ را «گَپ‌ْ كربو» (بزرگ‌ اولاد) مى‌خواندند ( نامة نور، 60).


كلانتران‌ بختياري‌، از جمله‌ كلانتران‌ طايفة بامدي‌ از دامداران‌ عمده‌ به‌ شمار مى‌رفتند و در قلمرو خود زمينهاي‌ كشاورزي‌ بزرگ‌ داشتند. با وجود امكانات‌ بسياري‌ كه‌ كلانتران‌ داشتند، از خوانين‌ ايل‌ مقرريهاي‌ جنسى‌ يا نقدي‌ ساليانه‌ نيز دريافت‌ مى‌كردند. مقرريها از محل‌ مالياتهايى‌ بود كه‌ از افراد ايل‌ براي‌ خوانين‌ جمع‌آوري‌ مى‌شد. مثلاً آنجف‌ كلانتر سابق‌ تيرة سراج‌ دين‌، ساليانه‌ 4 من‌ روغن‌، 4گاو، 4 «تيشتر» (بزغاله‌) و 200 تومان‌ پول‌ نقد از خان‌ مقرري‌ مى‌گرفت‌ (رخش‌ خورشيد، 113-114).


هر اولاد از تشهاي‌ بامدي‌ از لحاظ استقرار مكانى‌ در گرمسير و سردسير به‌واحدهاي‌ كوچك‌تري‌ به‌نام‌ «مال‌» تقسيم‌ مى‌شد كه‌ اعضاي‌ هر مال‌ را چند خانوار از خويشاوندان‌ نزديك‌ معمولاً وابسته‌ به‌ يك‌ اولاد تشكيل‌ مى‌دادند. اعضاي‌ مال‌ به‌ هنگام‌ كوچهاي‌ فصلى‌ در يك‌ جاي‌ خاص‌ از قلمرو جغرافيايى‌ تيره‌ و طايفة خود و در كنار هم‌ چادر مى‌زدند و به‌ چراي‌ دامهاي‌ خود در يك‌ گلة مشترك‌ مى‌پرداختند (همو، 92). مال‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ عينى‌ ايل‌ بود كه‌ نقش‌ مهم‌ توليدي‌ در ايل‌ داشت‌. هر مال‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ براي‌ چرا و تعليف‌ دامها در جاهاي‌ متفاوت‌ چادر مى‌زد و در يك‌ مقطع‌ زمانى‌ از سال‌ ثابت‌ و در سالهاي‌ بعد متغير بود (صفى‌نژاد، 118-119؛ كياوند، 15).


كوچ‌:

طوايف‌ بختياري‌ دو كوچ‌ بهاره‌ و پاييزه‌ در سال‌ داشتند. كوچ‌ بختياري‌ به‌ سبب‌ وضعيت‌ جغرافيايى‌ سرزمين‌ و وجود سلسله‌ كوههاي‌ بلند زاگرس‌ و رودخانه‌هاي‌ پرآب‌ وراههاي‌ ناهموار وسنگلاخ‌ و پربرف‌ كوهستانى‌، و وسايل‌ حمل‌ و نقل‌ سنتى‌ بسيار سخت‌ و توان‌ فرسا بود. 
هر يك‌ از شاخه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ «ايل‌راه‌» مشخص‌ و معينى‌ داشتند. شاخة هفت‌ لنگ‌ و طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ آن‌، از جمله‌ طايفة بامدي‌ دوركى‌ باب‌، عمدتاً از 4 ايل‌راه‌ جداگانه‌ به‌ نامهاي‌ تاراز، هزار چَمه‌، تنگ‌ِ فاله‌ و دِزپات‌ مى‌گذشتند (نك: امير احمديان‌، 244- 248).
ريش‌سفيدان‌ طايفة بامدي‌، كوچ‌ 1303ش‌ 

طايفة بامدي‌ سالى‌ دوبار از خط الرأس‌ رشته‌ كوههاي‌ زاگرس‌ مى‌گذشتند. معمولاً در فاصلة زمانى‌ ميان‌ 10فروردين‌ تا اوايل‌ ارديبهشت‌ سرزمين‌ گرمسير را ترك‌ مى‌كردند و به‌ سوي‌ سردسير مى‌رفتند. بخشى‌ از بهار و تمام‌ تابستان‌ را در چراگاههاي‌ سرسبز و خوش‌آب‌ و هواي‌ شمال‌ و شمال‌ خاوري‌ زاگرس‌ مى‌گذراندند. از ميانة شهريور تا نيمة مهر ماه‌ مالهاي‌ هر تش‌ چادرهاي‌ خود را جمع‌ مى‌كردند و از سردسير به‌ سوي‌ گرمسير مى‌كوچيدند و پاييز و زمستان‌ را در دامنه‌هاي‌ جنوبى‌ و در جنوب‌ باختري‌ و باختر زردكوه‌ در خوزستان‌ به‌سر مى‌بردند (رخش‌ خورشيد، 27، 33). 
مهم‌ترين‌ ارتفاعات‌ و رودخانه‌هايى‌ كه‌ بامديها در مسير كوچ‌ از آنها مى‌گذشتند، اينهاست‌: كوه‌ اُديو، كوه‌ مُنار، كوه‌ تاراس‌ و زردكوه‌، و رودخانه‌هاي‌ كارون‌، سور، تلوك‌، شيرين‌ بهار، اُوبازُفت‌ و تيرگُى‌ (همو، 32-33). 
كوپر نخستين‌ پژوهشگر علاقه‌مند خارجى‌ بود كه‌ در 1303ش‌/ 1924م‌ به‌ ميان‌ ايل‌ بختياري‌ رفت‌ و همراه‌ طايفة بامدي‌ از اقامتگاه‌ گرمسيري‌ به‌ سوي‌ چراگاههاي‌ كوهستانى‌ در ناحية سردسير سرزمين‌ بختياري‌ كوچ‌ كرد. او در گزارشى‌ همراه‌ فيلم‌ مستندِ مردم‌ نگارانه‌اش‌، كوچ‌ بامديها را به‌ قلة زردكوه‌ و پيكارشان‌ را با قواي‌طبيعت‌ بر سر علف‌ وصف‌ كرده‌ است‌ (براي‌ آگاهى‌ از چگونگى‌ كوچ‌ و مسير كوچ‌ بامدي‌، نك: كوپر، سراسر كتاب‌).


معيشت‌:

بنا بر گزارش‌ گروه‌ پژوهش‌ مؤسسة مطالعات‌ و تحقيقات‌ اجتماعى‌، طايفة بامدي‌ تا 1344ش‌ نيمه‌ چادرنشين‌ بودند و معيشت‌ آنها بر يك‌ اقتصاد توليدي‌ دو پايه‌، دامداري‌ و كشاورزي‌ استوار بود (رخش‌ خورشيد، 14). كشاورزي‌ در ناحية سردسير بختياري‌ توسعة بيشتري‌ نسبت‌ به‌ ناحية گرمسير بختياري‌ داشت‌. در ناحية سردسير كشت‌آبى‌ به‌ سبب‌ دسترسى‌ ايلياتيها به‌ آب‌ فراوان‌، و دامداري‌ و رمه‌ پروري‌ به‌ جهت‌ كميت‌ و كيفيت‌ خوب‌ پوشش‌ گياهى‌ چراگاهها، بر نواحى‌ خشك‌ گرمسير بختياري‌ برتري‌ داشت‌. اين‌ امكانات‌ سبب‌ گرايش‌ اولادها و تشهاي‌ بامدي‌ به‌ استقرار در نواحى‌ سردسيري‌ و ده‌ نشين‌ شدن‌ بود. كشتزارهاي‌ آبى‌ و ديمى‌ بامديها در سردسير بيشتر در نواحى‌ تنگ‌ گزي‌، شوراب‌، صحراي‌ مارمليكى‌ وبيرگان‌ قرار داشتند (نك: همو، 47-63).


جمعيت‌:

آمار روشن‌ و دقيقى‌ از جمعيت‌ طايفة بامدي‌ در دست‌ نيست‌. عبدالغفار نجم‌ الملك‌ در سفرنامة خوزستان‌ (ص‌ 169) جمعيت‌ كل‌ هفت‌ لنگ‌ را در 1299ق‌ تخميناً 21هزار خانوار، و دوركى‌، يكى‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ را 4 هزار خانوار آورده‌ است‌. قديم‌ترين‌ آمار از جمعيت‌ بامديها را ديترامان‌ (ص‌ در 1328ق‌/1910م‌، 800خانوار به‌ دست‌ مى‌دهد. همو شمار آنها را در 1351ش‌/1972م‌ ميان‌ 500 تا 600 خانوار تخمين‌ زده‌ است‌.


گذر گروهى‌ از كوچندگان‌ از رودخانة بازفت‌ 

طبق‌ سرشماري‌ عشاير كوچندة ايران‌ در 1366ش‌، 536 خانوار، شامل‌ 836 ،3تن‌ از طايفة بامدي‌ كوچ‌ مى‌كرده‌اند و محل‌ِ قشلاق‌ِ 529 خانوار آنها در شهرستان‌ مسجد سليمان‌ و 7 خانوار آنها در شهرستان‌ شوشتر بوده‌ است‌ ( سرشماري‌،1366ش‌، 13). در سرشماري‌ 1377ش‌ اشاره‌اي‌ به‌ گروههاي‌ كوچندة طايفة بامدي‌ نشده‌، و عشاير كوچندة ايل‌ بختياري‌ جمعاً 172 ،27خانوار، شامل‌ 505 ،181تن‌ ذكر شده‌ است‌ ( سرشماري‌،1377ش‌، 13).


طايفه‌ ستيزي‌:

 از ديرباز ميان‌ طايفه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ اختلاف‌ و جنگ‌ و ستيز بوده‌ است‌. طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ هفت‌لنگ‌ نيز ميان‌ خودشان‌ پيوسته‌ جنگ‌ و ستيز داشته‌اند. راولينسن‌ در سفرنامه‌ اش‌(ص‌ 106) در نيمة اول‌ سدة 13ق‌/19م‌ و عبدالحسين‌ سپهر در تاريخ‌ بختياري‌ (ص‌ 154) به‌ ستيزه‌ها و درگيريهاي‌ طايفگى‌ در هفت‌ لنگ‌ اشاره‌ مى‌كنند. نمونة بارز اين‌ ستيزه‌ها، دشمنى‌ ديرپا ميان‌ دو طايفة بامدي‌ دوركى‌، شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌ (كوپر، 34) و بابادي‌ هفت‌ لنگ‌ بوده‌ است‌. ستيزه‌ و دشمنى‌ بامدي‌ و بابادي‌ در آغاز سدة 14ش‌ كه‌ بامديها از طايفة بيداروند (بهداروند) بختياري‌، رقيب‌ و دشمن‌ طايفة بابادي‌، حمايت‌ مى‌كردند (همو، 102) تا دهة 60 همين‌ سده‌ ادامه‌ داشته‌ است‌