بختیاریها ی افغانستان

loridokht.ir

در منابع تاریخی نظیر عالم آرا، تواریخ بختیاری و در جهانگشای نادری و دره نادری و... آمده است که بعد از قیام بختیاری ها و غلبه نادر بر آنها، نادرشاه 4هزار از جوانان بختیاری را در سپاه خود گنجاند و عزم فتح قندهار کرد و بعد از گذشت حداقل 9ماه، سپاه نادر در پشت دژ قندهار متوقف شد و هنگامی که شایعه عقب نشینی به گوش سپاهیان رسید قشون بختیاری سپاه نادر بدون کسب اجازه از نادر، درصدد تسخیر دژ مستحکم قندهار برآمدند و با رشادت بی نظیر خود موفق می شوند قندهار را تسخیر کنند.
دیدبان دیربین وَند اُردی اُویده
بختیاری به قندهار پرچم زیِده

اگرچه نادر پس از این اتفاق درصدد تنبیه بختیاری های سپاه برآمد اما با وساطت میرزا مهدی خان استرآبادی و تقدیم اشعاری نادر از تصمیم مجازات نافرمانی بختیاری ها منصرف شد.

«تو مپندار که بختیاری کرد     حق مدد کرد و بخت یاری کرد
شـاه ایـران و نـادر دوران       خاک بر فرق قندهاری کرد»

پس از این فتح تعداد زیادی از بختیاریها در افغانستان ماندند که از جمله دلایل ماندن آنها می توان به: تقویت قوای نادر در سرزمین های شرقی، تقویت و حضور در سپاه اعزامی به هند، جلوگیری از تجمیع بختیاری ها و ترس از قدرت آنها بود، لذا درصدد برآمد با دسیسه آنها را در افغانستان ساکن کند. این در حالی بود که چندهزار خانوار بختیاری پس از شکست از نادرشاه به منطقه دره گز کوچ اجباری داده شدند و پس از قتل نادر اکثریت آنها مجدد به دیار خود بازگشتند، اما قسمتی از آنها برای همیشه ساکن افغانستان شدند آنها مدتها به شیوه قومی خود سالها در جنوب بلخ تا کوههای مرکزی افغانستان به شیوه ییلاق و قشلاق زندگی می نمودند. و پس از شکست در نزاع با قبایل افغان ییلاق خود را از دست دادند و در قشلاق مستقر شدند. علامه ملا فیض محمد کاتب نویسنده بزرگ افغان زیر عنوان «فرقه بختیار» آورده است:«این فرقه در اصل از ایل بختیاری متوطن جنوب مائل بغرب اصفهان ایران است و بعضی ایشان را سید پنداشته و عده¬ای از ایشان در بخارا و هزارخانه در درابن مخلوط با فرقه مئی¬خیل و هفتصد و پنجاه خانه در مرغه و قرب پنجصد خانه در پشاور به محله جداگانه معروف به مرویها سکنی و مأوی دارند».

این قوم به زبانهای پشتو و فارسی صحبت میکنند؛ آنها با توجه به چند صده حضور در افغانستان در هیچ یک از بافت های قومی معروف این کشور هضم نشدند و با جمهوری اسلامی ایران بیشترین پیوند مذهبی، زبانی و فرهنگی را دارند. این قوم همواره به سبب عقاید شیعی از سوی دولت های سنی متعصب در افغانستان، تحت فشار بودند و به دلیل تبار ایرانی و مذهب شیعی خود، همواره مورد سوءظن بوده اند. این جمعیت که عمده آنها در قندهار بود در صده پیشین از قندهار به مناطق مختلف شمال افغانستان کوچ اجباری داده شدند تا در اثر قطع ارتباط با مرکز شیعی قندهار مجبور به ترک مذهب شیعی خود شوند اما آنها بخاطر حفظ مذهب، آوارگی جدید را پذیرفتند و بر اعتقاد شیعی خود ماندند. با پیروزی انقلاب و استقرار حکومت جمهوری اسلامی شماری از این جامعه عازم ایران شدند تا به جبهه های حق علیه باطل در مقابل صدام و حزب بعث بشتابند و امروزه تعداد قابل توجهی شهید و جانباز را این مردمان مشاهده می کنیم. این جامعه در جریان جهاد اسلامی علیه حمله شوروی به افغانستان رشادت های بی نظیری از خود نشان داد، و در حدود ۲۰ نقطه با گروه متجاوز گر شوروی میجنگیدند. سپس نظامیان روسیه با دستههای بسیار بزرگ از نظامیان و تجهیزات پیشرفته آن روزگار به آنها حمله ور شدند و بسیاری از قوم بختیاری افغانستان را اسیر کردند و تعدادی را کشتند. تعدادی از قوم بختیاری مجدداً مجبور به هجرت یعنی مهاجرت به ایران شدند و درحال حاضر این تعداد از مهاجرت کردگان در استان خراسان بزرگ زندگی میکنند. در جریان دفاع از حرم اهل بیت نیز این قوم دهها شهید و جانباز را در تقدیم اسلام نمودند.

بختیاری های افغانستان که با عنوان خلیلی ها نیز اشتهار دارند بیشتر در جنوب شرق افغانستان حضور دارند اما در ولایت های دیگر افغانستان نظیر قندهار، بلخ، سرپل، قندوز، تخار، کابل، دایکندی و هلمند نیز سکونت دارند. این قوم در افغانستان، در حال حاضر تعداد زیادی از آنها با فامیلی مشخص بختیاری زندگی میکنند و عموماً جزء قوم هزاره ها معرفی می شوند.

این جامعه هم اینک دارای دهها چهره حوزوی در حوزه های علمیه قم، مشهد و زاهدان می باشد و علی رقم مشکلات عدیده، بخصوص در تربیت و تحصیل جوانهای خود روبرو است.

 

در منابع بختیاری امده است که بعد انکه نادرشان 4هزار از جوانان بختیاری را در سپاه خود گنجاند و عظم فتح قندهار کرد و بعد از کذشت 9ماه نتوانست قلعه تسخیرناپذیر افغان ها را تسخیر کنند یک شب همان بختیاریان تصمیم گرفتند شبانه به قلعه قندهار حمله کنند و قلعه را به تصرف خود در اورند، خلاصه شب به قلعه یورش برند و قندهار را بدون دخالت سپاهیان نادر تسخیر کردند (این ماجرا را قبلا به تفسیر شرح داده بودیم).

دیدبان دیربین وَند اُردی اُویده

 بختیاری به قندهار پرچم زیِده

 پس از این فتح تعداد زیادی از بختیاریها در افغانستان ماندن که دلیل ماندن آنها نا مشخص است و دو احتمال دارد یکی به دلخواه ماندند که با توجه به خصوصیات اخلاقی و وطن پرستی و فامیل دوستی و طایفه گری بختیاریها دلخواه ماندن آنها بعید بنظر می رسد و احتمال دوم نادر شاه به اجبار از ترس قدرت آنها با دسیسه آنها را در افغانستان ساکن کرد . در حال حاظر تعداد زیادی از آنها با فامیلی بختیاری در افغانستان زندگی میکنند و جزء قوم هزاره ها قرار دارند.

این قوم در زمان حمله روسیه به افغانستان همچون برادران لربختیاری ساکن در ایران خود بدترین ضربه های مهلک را به نظامیان روسیه وارد کردند و در حدود ۲۰ نقطه با گروه متجاوز گر شوروی میجنگیدند. سپس نظامیان روسیه با دسته‌های بسیار بزرگ از نظامیان و تجهیزات پیشرفته آن روزگار به آنها حمله ور شدند و بسیاری از قوم بختیاری را اسیر کردند و تعدادی را کشتند. تعدادی از قوم بختیاری مجددا مجبور به هجرت یعنی مهاجرت به ایران شدند و درحال حاضر این تعداد از مهاجرت کردگان در خراسان ایران زندگی می‌کنند. این قوم اصیل بختیاری به هفت طایفه تقسیم می شوند: طایفه اول سورها و طایفه دوم کبیرها و طایفه سوم احمدخیلها و طایفه چهارم تورها و طایفه پنجم شاهبزرگها و طایفه ششم کنداریهاو طایفه هفتم سید خیل ها این قوم بیش از چند هزار خانواده می‌باشد که نود درصد خرید آهن دست این قوم می‌باشد و از سرمایه‌ دارترین مهاجران افغان در خراسان ایران نامیده می‌شوند.

 

 

توضیحات بیشتر

دو گروه پشتو و فارسی زبان در بخش شرقی ناحیه ایرانی-افغانی، معروف به بختیاری یا بختیار وجود دارند که از بازماندگان بختیاری هایی هستند در زمان نادر شاه بعد از فتح قندهار در انجا ماندگار شده اند(عده ای گفتند به اجبار نادرشاه چون نادر از قدرت بختیاری بر علیه تاج تخت خود میترسید اسکان یافتند، و عده ای دیگر بر این باورند که چون بعد از فتح قندهار بدست بختیاریان افتاد بسیاری از ممالک انجا بدست این قوم افتاد بهمین خاطر عده ای از انها به اختیار انجا ماندند و جز بزرگان ان منطقه محسوب شدند).

 

در اندک اطلاعی که از ایشان در دست است ، چیزی حاکی از پیوند میان ایشان و عشایر بختیاری منطقه زاگرس ایران دیده نمیشود اما این بخاطر دوری چند صد ساله انها از اجداد خود در بختیاری ایران هست ، نفوز ایشانبه جانب مشرق در پرتو حمایت نادر شاه افشار، ظاهرا با مرگ وی در 1160 به پایان رسیده است.

گروهی موسوم به بختیار(ان) ، بختیاری یا بختیارخیل(شکل اول رایجتراست) در جنوب شرقی افغانستان زیست میکنند.انها با میانخیلها ، از ایلات پشتون متحد بودند و سرانجام با ان ایل همتبار شدند(شیرمحمدخان ص227 . رابینسن ص175).

 

بختیاریان در قرن سیزدهم چادر نشینانی بودند که با عشایر میانخیل از دره سند وسطی به مناطق کوهستانی افغانستان و بالعکس کوچ میکردند و معروف است که تخصص انها در و تجارت پرورش اسب بوده است(همیلتن ص204).

 

بعد از انکه چراگاه های زمستانی انها به دست ایل گنذاپور افتاد (شیرمحمد خان، همانجا) چندین تیره انها به یک جا نشینی در منطقه تابستانی قدیم خود در جنوب شرقی افغانستان روی اوردند(به تخمین رابینسون ص176، یکصد خانوار).

بدین سان نام ایشان بر چندین محل میان غزنه  وقلعه قندهار گذاشته شده است(ادامک ج5 ص78، ذیل بختیار، قاموس جغرافیای افغانستان ج 1ص 225، ذیل بختیار قریه های افغانستان ج 1 ص273، ج 3 ص 1320) البته بیشتر بنظر میاد و صحصح تر ان این است که در زمان نادر شاه و حمله به قندهار و تسلط بختیاریان بر ان منطقه این نامگذاری به مرور بعد از ساکن شدن بختیاری ها در انجا و بدست گرفتن امور انجام شده است.

 

تروبتسکوی و هنری فیلد میگوید بختیاریان واقع در افغانستان بازماندگان پادگان های مرکب از افراد بختیاری هستند که گویا نادر شاه در پیشاور مستقر کرده بود و درین زمینه تردیدی ندارند.

 

شجرنامه ایلی محمد حیات خان ارائه کرده(ص280) که حاوی مطالبیست که مکمل اظهارات خواجه نعمت الله و شیرمحمد خان است(همان،ص274) چادر نشینان و نیمه چادرنشینانی نیز هستند که به بختیاری موسوم اند و در زمستان در قسمت های مختلف جنوب دشت بلخ و در تابستان در کوههای افغانستان به سر میبرند. تعداد انها در دهه 1350-1360 شمسی به بیش از 800 خانوار بالغ میشد. قشلاق مهمترین گروه ایشان در نزدیکی حضرت سلطان در ولایت سمنگان است که قریه بختیاری انجانیز به نام انهاست(یعنی به نام بختیاری).

گروه های دیگر در واحه آقچه (35درصد کل) و در ولایت فاریاب(5درصد) گزارش شده اند. از حدود چهل خانوار یکجانشین نیز در قریه حسن بلاغ در نزدیکی مَیْمَنه(بابی در بختیاری های ایران بهمین نام: میمه یا میوند هست) یاد شده است. نخستین دلیل کامل برای وجود گروه های بختیاری در شمال افغانستان، در برسی عشایر افغان مربوط به سال 1357 شمسی اومده است. و اینکه منابع مکتوب حاوی اشارات جسته گریخته دیگری نیز هست(بالان و دوبنوا). باید افزود که چه بسا گروه های دیگری نیز بوده اند که ماموران متوجه انها نشده اند.

 

درباره موقعیت و اصل و نسب نژادی این مردم باید گفت که یرخی از انها خود را تاجیک، پشتو یا سید میخوانند(که این امر میتواند بخاطر سالیان چند صد ساله ای باشد که موطن اصلی خود یعنی ایران دور بوده و رفته رفته با دیگر قبایل و همسایگان مختلط شده و هویت اصلی خود را گم کرده اند و یا این امر حاکی از ان بوده است که ایشان نیز معروض همان تغییراتی شده اند که در قرن سیزده در سراسر افغانستان در حال تکون بوده است همه انها به زبان پشتو سخن میگویند)  ولی در کل بیشتر انها فقط میگویند بختیاری هستیم.

ولی بطور کلی دو زبانه اند و همچون غالب پشتو زبانان منطقه بلخ زبان فارسی را به منزله زبان دوم خود به کار میبرند. ازین گذشته یگانه نام خانوادگی در میان انها دیده میشود، یعنی عبدالله خیل ، نزدیک اقچه از سنخ اسامی پشتوست.  این ویژگی های پشتویی حاکی است که از ورود ایشان به این منطقه احتمالا مدت زیادی نمیگذرد. به احتمال زیاد ایشان از خانواده های بختیاری اند که از جنوب شرقی افغانستان بدین منطقه امده اند.

 

در بخش غربی واحه هرات نیز گروه کوچکی از بختیاری های فارسیوان و تاجیک گزارش شده است که تعداد انها در دهه 1360-1370 شمسی حدود 925 خانوار تخمین زده شده است(میرزا محمد تقی خان : نیز رجوع کنید به ادامک ج3 ص 53، ذیل برنجی).

 

در کتاب سفرنامه لرستان و خوزستان نوشته بارون دوبد نیز اومده که: بسیار محتمل است که بخشی از این ایل بزرگ در افغانستان سکونت داشته باشند، زیرا در کتاب مونت استوارت الفینستن درباره این کشور میخوانیم «در میانخیل قریب 3000 خانوار هست که یک چهرم انها از ایل بختیاری هستند و گفته میشود اساسا از ساحل رود تیگرس امده اند و شمار انها در جنوب باختری ایران بسیار زیاد است . حدود 700 یا 800 خانوار از انان در درن بند و قریب 500 خانوار در مرغا سکونت دارند».

 علامه ملا فیض محمد کاتب زیر عنوان «فرقه بختیار» آورده است:«این فرقه در اصل از ایل بختیاری متوطن جنوب مائل بغرب اصفهان ایران است و بعضی ایشان را سید پنداشته و عده¬ای از ایشان در بخارا و هزارخانه در درابن مخلوط با فرقه مئی¬خیل و هفتصد و پنجاه خانه در مرغه و قرب پنجصد خانه در پشاور به محله جداگانه معروف به مرویها سکنی و مأوی دارند. و از جمله ساکنان پشاورشان به ایرانیت و مذهب شیعیت خود باقی و دارای مردان کار و نزد انگلیس از راست رفتاری و سلوک نیت معتبر و مأمور کارهای عمده و اخلاص شعار و مخلطوین با افغان شان سنی متعصب و از مذهب آبائی خویش بری و بیزارند.»

 

.

 

 

 

آلبوم دیده نشده از اولین استخراج نفت در ایران

یکصد و هشت سال قبل قبایل کوچ نشین بختیاری که از مسجد سلیمان عبور می کردند تنها کسانی بودند که در مسیر خود داربست ها و میله های بلند و لوله های ضخیم که ایستاده در زمین فرورفته و مشغلو حفاری بود را مشاهده می کردند؛ آنها نمی دانستند صدایی که از این هیولا در دشت می‌پیچید و تا صدها متر آن سو تر به گوش می رسید به زودی همه جهان را بر می داشت.
 
به گزارش مجله تاریخ فرادید، در خرداد سال 1286 شمسی نخستین چاه نفت ایران که اولین چاه نفت خاورمیانه به شمار رفت به نام "چاه شماره یک" در مسجد سلیمان حفر شد و پس از آن چاه‌های دیگر یکی پس از دیگری در این منطقه کشف شدند.
 
"ویلیام ناکس دارسی" میلیونر انگلیسی که از سالی‌ها قبل برای کشف نفت به جنوب و جنوب غربی ایران آمده بودند نخستین فردی بود که با روش‌های جدید روز و دستگاه‌های حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت و حفر چاه پرداخت. او پیشتر در سال 1281 شمسی امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران به جز ایالات شمالی یعنی خراسان، مازندران، استرآباد (گرگان کنونی) و آذربایجان را از مظفرالدین شاه گرفته بود و می خواست وجب به وجب خاک منطقه را برای یافتن نفت جستجو کند.
 
چند سال جستجو در پی طلای سیاه عاقبت در 5 خرداد سال 1287 در مسجد سلیمان به نتیجه رسید و مته حفاری در نخستین چاه نفت ایران که اولین چاه نفت خاورمیانه نیز بود به نفت رسید. تنها 10 روز بعد دومین چاه نیز در عمق 307 متری به نفت رسید. با اکتشاف نفت در مسجد سلیمان شرکت نفت ایران و انگلیس نیز تاسیس شد و از همان زمان تا سال 1306 تمام نفت تولیدی ایران را منحصرا از همین منطقه استخراج می‌کرد. 
 
اسناد مصور از اولین سال های استخراج نفت در ایران چندان زیاد نیست؛ اما از آنجا که شرکت نفت ایران و انگلیس همان زمان برای نیاز فنی چند عکاس را مامور عکاسی از مناطق تحت اکتشاف کرده بود اکنون عکس هایی وجود دارد که شکل اولیه مناطق تحت استخراج و اکتشاف نفت در ایران را نشان می دهد. آلبوم زیر که عکاس آن نیز مشخص نیست یکی از معدود عکس های برجا مانده از مسجد سلیمان و گچساران در سال های نخستین حضور شرکت نفت ایران و انگلیس در این منطقه است. (تصاویر) آلبوم دیده نشده از اولین اکتشافات نفت در ایران
ادامه نوشته

مريان سي كوپر : بامدي(بابا احمدي) ،شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌.

امدي ( بابا احمدي)

سازنده فیلم علف، مريان سي كوپر : بامدي(بابااحمدي)،شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌.

 بامَدي‌، يا بامِذي‌، بااَمْدي‌ ( بابا احمدي‌)، طايفه‌اي‌ بزرگ‌ از طوايف‌ لر شيعه‌ مذهب‌ ايل‌ بختياري‌ (ه م‌)، پراكنده‌ در ناحيه‌اي‌ گسترده‌ در دو استان‌ چهار محال‌ و بختياري‌ و خوزستان‌. بامدي‌ از اتحاد طوايف‌ «دوركى‌ باب‌» و يكى‌ از بابهاي‌ چهار گانة هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ تشكيل‌ يافته‌است‌. 
اصطلاح‌ «باب‌» به‌ مفهوم‌ پيوستگى‌ و همبستگى‌ جغرافيايى‌ - سياسى‌ ميان‌ چند طايفه‌ است‌ و گفته‌اند كه‌ به‌ هنگام‌ ضعف‌ حكومتهاي‌ مركزي‌ ايران‌، قدرتهاي‌ بزرگ‌ محلى‌ بختياري‌، طايفه‌هاي‌ همجوار را با هم‌ در اتحاديه‌اي‌ سياسى‌ طايفگى‌ به‌ نام‌ «باب‌» جمع‌ مى‌آوردند. دوركى‌ باب‌ يكى‌ از آنها بود كه‌ از همبستگى‌ 12طايفه‌ (رخش‌ خورشيد، 86) يا 11 طايفه‌ (خسروي‌، 1/81)، بدون‌ به‌ شمار آوردن‌ خوددوركى‌ (طايفة مقتدر بنيان‌ گذار باب‌) و به‌ روايتهاي‌ ديگر از 7، 8 يا 9 طايفه‌ (سپهر، 617؛ امان‌، 60 ؛ امان‌ اللهى‌، 201؛ امير احمديان‌، 49)، به‌ سرپرستى‌ خانهاي‌ مقتدر دوركى‌ تشكيل‌ شده‌ بود. رهبري‌ مشترك‌، همسايگى‌، حس‌ تعلقات‌ جمعى‌ و مشترك‌ در برابر فشارها و تهديدهاي‌ گروههاي‌ دشمن‌ و خويشاونديهاي‌ سببى‌، رشته‌هاي‌ پيوند ميان‌ اين‌ طايفه‌ها را استحكام‌ مى‌بخشيد (رخش‌ خورشيد، 88). 
بامدي‌ در ميان‌ بختياريها به‌ «بامدي‌ خرس‌» شهرت‌ دارد. اين‌ شهرت‌ به‌ سبب‌ درشتى‌ جثة مردان‌ بامدي‌ (كوپر، 63) و زورمندي‌ و نيز پُر مو بودن‌ اندام‌ آنهاست‌ (شاهمرادي‌، 629). در ميان‌ بختياريها طايفه‌هاي‌ ديگري‌ نيز هستند كه‌ به‌ نام‌ يكى‌ از جانوران‌ درنده‌ و وحشى‌ معروفيت‌ دارند. مثلاً طايفة مُنجِزي‌ از باب‌ بختياروند هفت‌ لنگ‌، به‌ جهت‌ تناور و پر زور بودن‌ مردانش‌ به‌ «منجزي‌ گراز» و يكى‌ از تيره‌هاي‌ آن‌، به‌ سبب‌ زيركى‌ و چالاكى‌ مردم‌ آن‌ به‌ «رووا» (روباه‌) معروفيت‌ دارند (همو، 629 - 636). 
سازمان‌ اجتماعى‌وسياسى‌: طايفة بامدي‌ به‌ دوتيرة بزرگ‌كشكى‌ و سراج‌ دين‌ (سراج‌ دينوند) يا سراج‌ الدين‌ تقسيم‌ مى‌شد (رخش‌خورشيد، 86، 88؛ نيز نك: خسروي‌، 1/85؛ صفى‌ نژاد، 117؛ امان‌ اللهى‌، 205). برخى‌ تيرة درويش‌ آدمى‌ (منابع‌ قديم‌تر نام‌ اين‌ تيره‌ را درويش‌ آدينه‌ ضبط كرده‌اند، نك: سپهر، همانجا؛ كيهان‌، 2/73) را كه‌ با فاصلة جغرافيايى‌ دورتر از دو تيرة ديگر و در حدود جنوب‌ رودخانة دز با كدخدايى‌ مستقل‌ زندگى‌ مى‌كنند، تيرة سوم‌ طايفة بامدي‌ (امان‌،61 ؛ رخش‌ خورشيد، يازده‌) و برخى‌ ديگر «تش‌» يا واحدي‌ از تيرة سراج‌ دين‌ به‌ شمار آورده‌اند (همو، 88، 91؛ امان‌ اللهى‌، همانجا). 
هر يك‌ از تيره‌هاي‌ بامدي‌ به‌ چند («تَش‌» (آتش‌ = اجاق‌: خاندان‌، دودمان‌) و هر «تش‌» به‌ چند اولاد (برخى‌ اولاد را برابر با اصطلاح‌ لُري‌ «كُرُّبو» = كُر و بو، به‌ معناي‌ پسر و پدر گرفته‌اند، نك: صفى‌ نژاد، 112) و هر اولاد به‌ چند كربو (خانوار) يا بُهون‌ (چادر) تقسيم‌ مى‌شده‌ است‌ (گارثويت‌، 146 ، نيز 86؛ امان‌، 64 ؛ رخش‌ خورشيد، 90-91؛ خسروي‌، 1/73). 
سراج‌ دين‌ بزرگ‌ترين‌ تيرة بامدي‌ و داراي‌ 6 تش‌ (با احتساب‌ تيرة درويش‌ آدمى‌) به‌ نامهاي‌ كوهى‌، احمد (يا احمد فردينى‌)، درويشى‌ (يا درويش‌ ميرحاج‌)، برام‌ (= بهرام‌)، اُديوي‌ و درويش‌ آدمى‌ بود. اعضاي‌ هر تش‌ با يكديگر خويشاوندند و از يك‌ نياي‌ مشترك‌ به‌ شمار مى‌روند. اولادهاي‌ هر تش‌ واحدهاي‌ جداگانه‌اي‌ را تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ در قلمرو جغرافيايى‌ معينى‌ در كنار هم‌ زندگى‌ مى‌كنند و مراتع‌ مشترك‌ دارند (رخش‌ خورشيد، 91؛ امان‌ اللهى‌، 202-203؛ صفى‌نژاد، 117- 118؛ براي‌ شمار و نام‌ تشهاي‌ تيره‌هاي‌ ديگر و اولادهاي‌ هر يك‌، نك: رخش‌ خورشيد، 88 -91؛ نيز نك: نمودار). 
در تقسيم‌ بندي‌ ايلى‌ طايفة بامدي‌ در كتاب‌ ايل‌ بختياري‌ (نك: امير احمديان‌، 44- 45)، بر خلاف‌ منابع‌ پژوهشى‌ ديگر، رده‌هاي‌ تش‌، اولاد، مال‌ و خانوار به‌ ترتيب‌ پس‌ از طايفه‌ آمده‌، و ردة تيره‌ از آن‌ حذف‌ شده‌ است‌. سبب‌ حذف‌ اين‌ رده‌ را نويسنده‌، به‌ كار نرفتن‌ واژة «تيره‌» در ميان‌ بختياريها، نبود عنوان‌ خاص‌ براي‌ رئيس‌ اين‌ رده‌ و كاربرد عنوان‌ مشترك‌ كدخدا براي‌ هر دو ردة تيره‌ و تش‌ دانسته‌ است‌؛ «مال‌» را نيز كه‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ متغير و متشكل‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ تشها و تيره‌هاي‌ بامدي‌ است‌، زير ردة اولاد و كوچك‌ترين‌ ردة ايل‌ بختياري‌ به‌شمار آورده‌ است‌. 
مركز آمار ايران‌ در سرشماري‌ عشاير كوچندة 1366ش‌ در نموداري‌ كه‌ از سازمان‌ اجتماعى‌ بزرگ‌ طايفة دوركى‌ باب‌ ترسيم‌ كرده‌ ، طايفة بامدي‌ را متشكل‌ از 4 تش‌ به‌ نامهاي‌ كشكى‌ ، درويش‌ آدمى‌، احمد فخرالدين‌ و سراج‌الدين‌ آورده‌، و براي‌ هريك‌ به‌ترتيب‌ 9، 5، 2 و 5 اولاد ذكر كرده‌ است‌ ( سرشماري‌، 1366ش‌، 29). 
در بزرگ‌ ايل‌ بختياري‌، طايفه‌ نقش‌ سياسى‌ دارد و به‌ هنگام‌ جنگ‌ و ستيز به‌ منزلة يك‌ گروه‌ِ واحد بر مى‌خيزند. از اين‌ رو، اعضاي‌ طايفه‌ يكديگر را اساساً بر پاية منافع‌ مشترك‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ قلمرو و سرزمين‌ است‌، مى‌شناسند (ديگار، 29). طايفه‌ را كلانتر، تيره‌ را كِخا(كدخدا) و تش‌ و اولاد را ريش‌ سفيد اداره‌ مى‌كردند (امان‌، .(64 كلانتر طايفه‌ كه‌ او را خان‌ مى‌ناميدند، مسئول‌ ادارة امور طايفه‌، جمع‌آوري‌ ماليات‌، تأمين‌ سپاه‌ به‌ هنگام‌ جنگ‌، كدخدا منشى‌ در رفع‌ اختلافها ميان‌ اعضاي‌ طايفه‌ با يكديگر و يا با اعضاي‌ طايفه‌هاي‌ ديگر، سازماندهى‌كوچ‌ و استقرار در اردوگاهها بوده‌ است‌. او از سوي‌ ايلخان‌ بختياري‌ به‌ كلانتري‌ طايفه‌ منصوب‌ مى‌شد. كدخدايان‌ طايفه‌ از سوي‌ كلانتر و به‌ تأييد ايلخان‌ يا مستقيماً از سوي‌ ايلخان‌ انتخاب‌ و به‌ اين‌ كار گمارده‌ مى‌شدند. در سلسله‌مراتب‌ رهبري‌،مقام‌ ريش‌سفيدي‌،افتخاري‌ بود و ريش‌ سفيدان‌ از سوي‌ اعضاي‌ تش‌ و اولاد برگزيده‌ مى‌شدند (اميراحمديان‌، همانجا). كدخدايى‌ و كلانتري‌ معمولاً جنبة موروثى‌ داشت‌ و پس‌ از مرگ‌ هر كدخدا و كلانتر، پسر او، يا در صورت‌ نداشتن‌ پسر، برادر او به‌ اين‌ مقامها گمارده‌ مى‌شد (رخش‌ خورشيد، 110). 
دالمانى‌ در سفر نامه‌اش‌ كدخدا - رئيس‌طايفه‌هاي‌ كوچك‌ (تيره‌) - را مسئول‌ كوچهاي‌ ساليانه‌، رسيدگى‌ به‌ امور حقوقى‌ جزئى‌ و منازعات‌ و برقرار كردن‌ صلح‌ و سازش‌ در ميان‌ دو طرف‌ منازعه‌ دانسته‌ است‌. او مى‌نويسد: كدخدا مطيع‌ امر خان‌ است‌ و با ياري‌ او نظم‌ و امنيت‌ را در تيرة خود برقرار مى‌كند. قبلاً كدخدايان‌ را خانها انتخاب‌ مى‌كردند، اما اكنون‌ (در زمان‌ هنري‌ دالمانى‌) كدخدايى‌ در خانواده‌ها موروثى‌ است‌.

مرحوم آنجف‌ محمودی برام  كلانتر  سابق تيرة سراج‌دين‌ از طايفة بامدي‌


هر يك‌ از دوتيرة بزرگ‌ سراج‌ دين‌ و كشكى‌ بامدي‌ يك‌ كلانتر مستقل‌ داشت‌. كلانتر تيرة سراج‌ دين‌ آنجف‌ (پدر آنجف‌ كلانتر وقت‌ بامدي‌ در 1344ش‌) با حكم‌ اولاد ايلخانى‌، و كلانتر تيرة كشكى‌ آستّار با حكم‌ اولاد حاج‌ ايلخانى‌ به‌ سمت‌ كلانتري‌ برگزيده‌ و منصوب‌ شده‌ بودند (رخش‌ خورشيد، همانجا). اولاد حسين‌ قلى‌خان‌، معروف‌ به‌ ايلخانى‌ و اولاد حاج‌ امام‌ قلى‌خان‌ برادرش‌، معروف‌ به‌ حاج‌ ايلخانى‌ مدعيان‌ منصب‌ ايلخانى‌ ايل‌ بختياري‌ و رقيب‌ يكديگر بودند (دالمانى‌، ؛ IV/202 امان‌ اللهى‌، 207). 
در بختياري‌ كلانتران‌ را با لقب‌ «آ» (مخفف‌ آقا)، كدخدايان‌ را «ريش‌ سفيد» و رؤساي‌ اولاد و خانواده‌ را «گَپ‌ْ كربو» (بزرگ‌ اولاد) مى‌خواندند ( نامة نور، 60).


كلانتران‌ بختياري‌، از جمله‌ كلانتران‌ طايفة بامدي‌ از دامداران‌ عمده‌ به‌ شمار مى‌رفتند و در قلمرو خود زمينهاي‌ كشاورزي‌ بزرگ‌ داشتند. با وجود امكانات‌ بسياري‌ كه‌ كلانتران‌ داشتند، از خوانين‌ ايل‌ مقرريهاي‌ جنسى‌ يا نقدي‌ ساليانه‌ نيز دريافت‌ مى‌كردند. مقرريها از محل‌ مالياتهايى‌ بود كه‌ از افراد ايل‌ براي‌ خوانين‌ جمع‌آوري‌ مى‌شد. مثلاً آنجف‌ كلانتر سابق‌ تيرة سراج‌ دين‌، ساليانه‌ 4 من‌ روغن‌، 4گاو، 4 «تيشتر» (بزغاله‌) و 200 تومان‌ پول‌ نقد از خان‌ مقرري‌ مى‌گرفت‌ (رخش‌ خورشيد، 113-114).


هر اولاد از تشهاي‌ بامدي‌ از لحاظ استقرار مكانى‌ در گرمسير و سردسير به‌واحدهاي‌ كوچك‌تري‌ به‌نام‌ «مال‌» تقسيم‌ مى‌شد كه‌ اعضاي‌ هر مال‌ را چند خانوار از خويشاوندان‌ نزديك‌ معمولاً وابسته‌ به‌ يك‌ اولاد تشكيل‌ مى‌دادند. اعضاي‌ مال‌ به‌ هنگام‌ كوچهاي‌ فصلى‌ در يك‌ جاي‌ خاص‌ از قلمرو جغرافيايى‌ تيره‌ و طايفة خود و در كنار هم‌ چادر مى‌زدند و به‌ چراي‌ دامهاي‌ خود در يك‌ گلة مشترك‌ مى‌پرداختند (همو، 92). مال‌ يك‌ واحد اقتصادي‌ عينى‌ ايل‌ بود كه‌ نقش‌ مهم‌ توليدي‌ در ايل‌ داشت‌. هر مال‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ براي‌ چرا و تعليف‌ دامها در جاهاي‌ متفاوت‌ چادر مى‌زد و در يك‌ مقطع‌ زمانى‌ از سال‌ ثابت‌ و در سالهاي‌ بعد متغير بود (صفى‌نژاد، 118-119؛ كياوند، 15).


كوچ‌:

طوايف‌ بختياري‌ دو كوچ‌ بهاره‌ و پاييزه‌ در سال‌ داشتند. كوچ‌ بختياري‌ به‌ سبب‌ وضعيت‌ جغرافيايى‌ سرزمين‌ و وجود سلسله‌ كوههاي‌ بلند زاگرس‌ و رودخانه‌هاي‌ پرآب‌ وراههاي‌ ناهموار وسنگلاخ‌ و پربرف‌ كوهستانى‌، و وسايل‌ حمل‌ و نقل‌ سنتى‌ بسيار سخت‌ و توان‌ فرسا بود. 
هر يك‌ از شاخه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ «ايل‌راه‌» مشخص‌ و معينى‌ داشتند. شاخة هفت‌ لنگ‌ و طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ آن‌، از جمله‌ طايفة بامدي‌ دوركى‌ باب‌، عمدتاً از 4 ايل‌راه‌ جداگانه‌ به‌ نامهاي‌ تاراز، هزار چَمه‌، تنگ‌ِ فاله‌ و دِزپات‌ مى‌گذشتند (نك: امير احمديان‌، 244- 248).
ريش‌سفيدان‌ طايفة بامدي‌، كوچ‌ 1303ش‌ 

طايفة بامدي‌ سالى‌ دوبار از خط الرأس‌ رشته‌ كوههاي‌ زاگرس‌ مى‌گذشتند. معمولاً در فاصلة زمانى‌ ميان‌ 10فروردين‌ تا اوايل‌ ارديبهشت‌ سرزمين‌ گرمسير را ترك‌ مى‌كردند و به‌ سوي‌ سردسير مى‌رفتند. بخشى‌ از بهار و تمام‌ تابستان‌ را در چراگاههاي‌ سرسبز و خوش‌آب‌ و هواي‌ شمال‌ و شمال‌ خاوري‌ زاگرس‌ مى‌گذراندند. از ميانة شهريور تا نيمة مهر ماه‌ مالهاي‌ هر تش‌ چادرهاي‌ خود را جمع‌ مى‌كردند و از سردسير به‌ سوي‌ گرمسير مى‌كوچيدند و پاييز و زمستان‌ را در دامنه‌هاي‌ جنوبى‌ و در جنوب‌ باختري‌ و باختر زردكوه‌ در خوزستان‌ به‌سر مى‌بردند (رخش‌ خورشيد، 27، 33). 
مهم‌ترين‌ ارتفاعات‌ و رودخانه‌هايى‌ كه‌ بامديها در مسير كوچ‌ از آنها مى‌گذشتند، اينهاست‌: كوه‌ اُديو، كوه‌ مُنار، كوه‌ تاراس‌ و زردكوه‌، و رودخانه‌هاي‌ كارون‌، سور، تلوك‌، شيرين‌ بهار، اُوبازُفت‌ و تيرگُى‌ (همو، 32-33). 
كوپر نخستين‌ پژوهشگر علاقه‌مند خارجى‌ بود كه‌ در 1303ش‌/ 1924م‌ به‌ ميان‌ ايل‌ بختياري‌ رفت‌ و همراه‌ طايفة بامدي‌ از اقامتگاه‌ گرمسيري‌ به‌ سوي‌ چراگاههاي‌ كوهستانى‌ در ناحية سردسير سرزمين‌ بختياري‌ كوچ‌ كرد. او در گزارشى‌ همراه‌ فيلم‌ مستندِ مردم‌ نگارانه‌اش‌، كوچ‌ بامديها را به‌ قلة زردكوه‌ و پيكارشان‌ را با قواي‌طبيعت‌ بر سر علف‌ وصف‌ كرده‌ است‌ (براي‌ آگاهى‌ از چگونگى‌ كوچ‌ و مسير كوچ‌ بامدي‌، نك: كوپر، سراسر كتاب‌).


معيشت‌:

بنا بر گزارش‌ گروه‌ پژوهش‌ مؤسسة مطالعات‌ و تحقيقات‌ اجتماعى‌، طايفة بامدي‌ تا 1344ش‌ نيمه‌ چادرنشين‌ بودند و معيشت‌ آنها بر يك‌ اقتصاد توليدي‌ دو پايه‌، دامداري‌ و كشاورزي‌ استوار بود (رخش‌ خورشيد، 14). كشاورزي‌ در ناحية سردسير بختياري‌ توسعة بيشتري‌ نسبت‌ به‌ ناحية گرمسير بختياري‌ داشت‌. در ناحية سردسير كشت‌آبى‌ به‌ سبب‌ دسترسى‌ ايلياتيها به‌ آب‌ فراوان‌، و دامداري‌ و رمه‌ پروري‌ به‌ جهت‌ كميت‌ و كيفيت‌ خوب‌ پوشش‌ گياهى‌ چراگاهها، بر نواحى‌ خشك‌ گرمسير بختياري‌ برتري‌ داشت‌. اين‌ امكانات‌ سبب‌ گرايش‌ اولادها و تشهاي‌ بامدي‌ به‌ استقرار در نواحى‌ سردسيري‌ و ده‌ نشين‌ شدن‌ بود. كشتزارهاي‌ آبى‌ و ديمى‌ بامديها در سردسير بيشتر در نواحى‌ تنگ‌ گزي‌، شوراب‌، صحراي‌ مارمليكى‌ وبيرگان‌ قرار داشتند (نك: همو، 47-63).


جمعيت‌:

آمار روشن‌ و دقيقى‌ از جمعيت‌ طايفة بامدي‌ در دست‌ نيست‌. عبدالغفار نجم‌ الملك‌ در سفرنامة خوزستان‌ (ص‌ 169) جمعيت‌ كل‌ هفت‌ لنگ‌ را در 1299ق‌ تخميناً 21هزار خانوار، و دوركى‌، يكى‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ را 4 هزار خانوار آورده‌ است‌. قديم‌ترين‌ آمار از جمعيت‌ بامديها را ديترامان‌ (ص‌ در 1328ق‌/1910م‌، 800خانوار به‌ دست‌ مى‌دهد. همو شمار آنها را در 1351ش‌/1972م‌ ميان‌ 500 تا 600 خانوار تخمين‌ زده‌ است‌.


گذر گروهى‌ از كوچندگان‌ از رودخانة بازفت‌ 

طبق‌ سرشماري‌ عشاير كوچندة ايران‌ در 1366ش‌، 536 خانوار، شامل‌ 836 ،3تن‌ از طايفة بامدي‌ كوچ‌ مى‌كرده‌اند و محل‌ِ قشلاق‌ِ 529 خانوار آنها در شهرستان‌ مسجد سليمان‌ و 7 خانوار آنها در شهرستان‌ شوشتر بوده‌ است‌ ( سرشماري‌،1366ش‌، 13). در سرشماري‌ 1377ش‌ اشاره‌اي‌ به‌ گروههاي‌ كوچندة طايفة بامدي‌ نشده‌، و عشاير كوچندة ايل‌ بختياري‌ جمعاً 172 ،27خانوار، شامل‌ 505 ،181تن‌ ذكر شده‌ است‌ ( سرشماري‌،1377ش‌، 13).


طايفه‌ ستيزي‌:

 از ديرباز ميان‌ طايفه‌هاي‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ بختياري‌ اختلاف‌ و جنگ‌ و ستيز بوده‌ است‌. طايفه‌هاي‌ وابسته‌ به‌ هفت‌لنگ‌ نيز ميان‌ خودشان‌ پيوسته‌ جنگ‌ و ستيز داشته‌اند. راولينسن‌ در سفرنامه‌ اش‌(ص‌ 106) در نيمة اول‌ سدة 13ق‌/19م‌ و عبدالحسين‌ سپهر در تاريخ‌ بختياري‌ (ص‌ 154) به‌ ستيزه‌ها و درگيريهاي‌ طايفگى‌ در هفت‌ لنگ‌ اشاره‌ مى‌كنند. نمونة بارز اين‌ ستيزه‌ها، دشمنى‌ ديرپا ميان‌ دو طايفة بامدي‌ دوركى‌، شجاع‌ترين‌ وبى‌باك‌ترين‌ طايفة ايل‌ بختياري‌ (كوپر، 34) و بابادي‌ هفت‌ لنگ‌ بوده‌ است‌. ستيزه‌ و دشمنى‌ بامدي‌ و بابادي‌ در آغاز سدة 14ش‌ كه‌ بامديها از طايفة بيداروند (بهداروند) بختياري‌، رقيب‌ و دشمن‌ طايفة بابادي‌، حمايت‌ مى‌كردند (همو، 102) تا دهة 60 همين‌ سده‌ ادامه‌ داشته‌ است‌ 

طایفه‌های بختیاری

 

 

        

زندگینامه سردار مریم بختیاری

 

 

 

 

  از زنان مبارز عصر مشروطه  و جنگ جهانی

 

    بي بي مريم بختياري خواهر سردار اسعد بختیاری، [مادر علیمردان خان بختیاری و همسر علیقلی خان چهارلنگ] از زنان مبارز عصر مشروطيت است. او از زنان تحصيلکرده و روشنفکر عصر خود بود که به طرفداري از آزاديخواهان برخاست و در اين راه از هيچ چيز دريغ نورزيد. وي به مثابه زندگي ايلياتي در فنون تيراندازي و سوارکاري ماهر بود و چون همسر و جانشين خان بود عده اي سوار در اختيار داشت و در مواقع ضروري به ياري مشروطه‌خواهان مي پرداخت. سردار بي بي مريم بختياري، يکي از مشوقين اصلي سردار اسعد بختياري جهت فتح تهران محسوب مي‌شد. وي طي نامه‌ها و تلگراف‌هاي مختلف بين سران ايل و سخنراني‌هاي مهيج و گيرا، افراد ايل را جهت مبارزه با استبداد صغير (استبداد محمدعلي شاهي) آماده مي‌کرد و به عنوان يکي از شخصيت‌هاي ضداستعماري و استبدادي عصر قاجار مطرح بوده است.

  سردار مريم بختياري قبل از فتح تهران مخفيانه با عده‌اي سوار وارد تهران شده و در خانه پدري حسين ثقفي منزل کرد و به مجرد حمله‌اي سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به ميدان بهارستان بود سنگربندي نمود و با عده اي سوار بختياري، از پشت سر با قزاق‌ها مشغول جنگ شد. او حتي خود شخصا تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگيد. نقش او در فتح تهران، ميزان محبوبيتش را در ايل افزايش داد و طرفداران بسياري يافت به طوري که به لقب سرداري مفتخر شد. 1

  سردار مريم بختياري در جنگ جهاني اول با وجود آنکه برخی از ايل بختياري از انگليسی‌ها حمايت مي‌کردند به مخالفت با انگليس‌ها پرداخت و با عده اي از تفنگچيان و سرداران خود جانب متحدين را گرفت. او پاره‌اي از خوانين جزء بختياري چون خوانين پشتکوه را با خود يار ساخت و در يورش‌هاي مداوم خود به انگليس‌ها صدماتي وارد ساخت به طوري که پليس جنوب مبارزات دائمي و پيگيري را با او شروع کرد.وی از سربازان و افسران آلماني و سرکوب و قلع و قمع راهزنان کهگيلويه و کنترل خوانين کوچک استفاده نمود. 2  قدرت سردار مريم در منطقه به حدي بود که روس‌ها به هنگام فتح اصفهان خصمانه به منزل او تاختند و اثاثيه او را به يغما بردند و کليه اموال و املاک او را در اصفهان مصادره کردند3 

  رشادت و دلاوري اين زن بختياري به حدي بود که آوازه شهرت و آزادگيش در سرتاسر ميهن پيچيد و منزل او مأمن و پناهگاه بسياري از آزاديخواهان عصر مشروطه شد.  در هنگام فتح اصفهان توسط روس‌ها (در جنگ جهاني اول)؛ فن کاردف، شارژ دافر سابق آلمانبه خانه سردار مريم بختياري پناه برد و مدت سه ماه و نيم در پناه او بود تا اينکه پس از شکست بختياري‌ها از روسها و کشته شدن 58 نفر راهي کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت. به پاس حمايت‌هاي سرسختانه بي بي مريم از فن کاردف، امپراطور آلمان، کمان تمثال ميناکاري و الماس نشان و همچنين صليب آهنين خود را که مهمترين نشان دولت آلمان بود، براي او فرستاد و او تنها زني بود که در دنيا توانست به دريافت اين نشان نائل آيد. 4

  جريان مبارزات سردار مريم بختياري با انگليس‌ها در طي قرارداد 1919 و کودتاي 1299 همچنان ادامه يافت به طوري که دکتر محمد مصدق حاکم فارس در زمان کودتاي 1299 پس از مخالفت و عزل از اصفهان راهي بختياري شد و مدتها مهمان سردار مريم بود. سردار مريم بختياري در سال 1316هـ. ش سه سال پس از شهادت فرزندش علي‌مردان خان [شیر علیمردان] به دستور رضاشاه، در اصفهان زندگي را بدرود گفت. 5

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنان بختیاری

بختیاری های از اقوام سنتی ایران هستند غریب به اتفاق بختیاریها در استانهای چهارمحال وبختیاری خوستان اصفهان بخشی از لرستان -شیراز وقسمتهای ازکهیگلویه وبویر احمد ساکن هستند بختیاری های عشایر کوچ نشینی بودند که به مرور وبامدرنیته شدن زندگی به شهرها نقل مکان کردند هستند بختیاریهایی که هنوز سبک زندگی عشایری دارند وبه ان ادامه میدهند به علت سبک زندگی زنان سهم بزرگ وبسزایی در تامین امکانات ومعاش خانواده دارند ودوش به دوش مردان درپیشبرد اهداف وزندگی خود درتلاش وتکاپوهستند دراین مطلب تصاویری از دختران وزنان بختیاری قرار داده ام که در ادامه مطلب تصاویر تکمیلی موجود استhttp://s5.picofile.com/file/8110637976/923067_10201905034132892_194767276_n.jpghttp://s5.picofile.com/file/8146022950/1413058674016.jpghttp://s5.picofile.com/file/8110867618/0_1_18_.jpg

ادامه نوشته

بابااحمدي (بامدي)

 

بابااحمدي (بامدي)... دوركي ... هفت لنگ

زير شاخه هاي طايفه بابااحمدي عبارتند از:

سراج الدين – برام . كوهي . احمدفخرالدين . اديوي (عديوي) .

 درويش آدمي

كشكي _ اولاد كريم . رحيم . بابا . شنبه . القاص . كاظمي

 

بابااحمدي در ميان بختياري بدليل درشتي جثه مردان و زورمندي و نيز پرمو بودن اندام آنها به بامدي خرس شهرت داشته و دارند .

هر كدام ازدو تيره بزرگ سراج الدين و كشكي كلانتر مستقل داشته اند . تيره سراج الدين ، آنجف با حكم اولاد ايلخاني و تيره كشكي ، آستار با حكم اولاد حاجي ايلخاني

 

گرمسير – زيلائي در حومه مسجدسليمان . قلعه خواجه . هاركله . انديكا . بنه وار . تنگ بابااحمد لالي . برما و عقيلي در شهرستان شوشتر

 

سردسير _ گوكون حومه خونسار . چلگرد و ديمه

 

بابااحمدی

بابااحمدی، یا طایفه بابااحمدی، که در گویش بختیاری؛ بامیدی خوانده می‌شود، یکی از طوایف ایل بختیاری، از شاخه هفت‌لنگ و از باب دورکی می‌باشد، که از ۲ تیره بزرگ و هر تیره بنوبه خود، از تش‌ها و اولاد مختلفی تشکیل می‌شوند.[۱]

تقسیمات[ویرایش]

۱. تیره سراجدین وند

  • تیره درویش آدمی
  • تیره درویش میرحاج
  • تیره برام
  • اولاد کیخارضا علی
  • اولاد خیراله
  • اولاد حسین
  • اولاد قربان
  • اولاد سبزعلی
  • تیره احمد فخردین
  • تیره عدیوی
  • تیره کوهی


۲. تیره کشکی

  • اولاد سمال
  • اولاد بابا
  • اولاد عرب سه کر
  • اولاد کریم
  • اولاد کاظم
  • اولاد میرزا حسین
  • اولاد شنبه
  • اولاد القاص


طایفه‌های بختیاری